
خلاصه کتاب فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک ( نویسنده محمدحسین ملایری )
کتاب «فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک» اثر محمدحسین ملایری، رویکردی نو در فلسفه علم است که مبانی علم کلاسیک را به چالش می کشد. این اثر به تشریح چگونگی تلفیق پدیدارشناسی و هرمنوتیک می پردازد تا درکی عمیق تر از علم، به ویژه در حوزه هایی مانند مکانیک کوانتوم، ارائه دهد.
کتاب «فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک» نوشته محمدحسین ملایری، اثری پیشرو و عمیق در ادبیات فلسفه علم فارسی است. این کتاب، گامی بلند در جهت معرفی و تبیین یکی از شاخه های کمتر شناخته شده اما بسیار مهم فلسفه علم برمی دارد؛ شاخه ای که در تقابل با پارادایم های سنتی و تحلیلی، نگاهی تازه به ماهیت، روش و بنیان های معرفت علمی ارائه می دهد. در دوران معاصر، با پیشرفت های شگرف در علوم طبیعی و انسانی، نیاز به بازنگری در مبانی فلسفی که زیربنای این علوم را شکل می دهند، بیش از پیش احساس می شود. فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک دقیقاً در همین نقطه تلاقی، با طرح پرسش هایی بنیادین و ارائه پاسخ هایی نوآورانه، افق های جدیدی را پیش روی پژوهشگران و علاقه مندان به فلسفه و علم می گشاید.
این مقاله با هدف ارائه یک خلاصه جامع، تحلیلی و ژرف از محتوای کتاب «فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک (نویسنده محمدحسین ملایری)» تدوین شده است. تلاش بر آن است که خواننده، چه دانشجوی فلسفه و علوم مرتبط باشد و چه صرفاً علاقه مندی جدی به مباحث فلسفی، بتواند با مفاهیم کلیدی، استدلال های محوری و چالش های مطرح شده در این اثر آشنا شود. تمرکز بر تبیین نقش پدیدارشناسی هرمنوتیک در به چالش کشیدن فلسفه علم کلاسیک و بررسی کاربردهای آن در علوم طبیعی است، به گونه ای که این محتوا به منبعی قابل اتکا برای درک و مرور سریع این کتاب ارزشمند تبدیل شود.
درباره نویسنده و دغدغه های پشت نگارش کتاب
محمدحسین ملایری به عنوان نویسنده کتاب «فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک»، یکی از پژوهشگران و متفکران فعال در حوزه فلسفه و به ویژه فلسفه علم در ایران است. دغدغه اصلی او در نگارش این اثر، رفع خلأ موجود در مجامع دانشگاهی و علمی ایران در زمینه نظریه پردازی و آشنایی با شاخه های نوین فلسفه علم بوده است. ملایری بر این باور است که فقدان نظریه پردازی بومی و اتکای صرف بر ترجمه و تکرار نظریات غربی، مانع از پیشرفت و عمق یافتن دانش در کشور می شود. از دیدگاه او، بنیان هرگونه نظریه پردازی مستلزم آشنایی عمیق با فلسفه علم و گرایش های مختلف آن است.
یکی از دلایل اصلی نگارش این کتاب، کمتر شناخته شده بودن و حتی در مواردی، نادیده گرفتن شاخه پدیدارشناسی هرمنوتیک در فضای آکادمیک ایران بوده است. در حالی که فلسفه پدیدارشناسی ادموند هوسرل و هرمنوتیک مارتین هایدگر و هانس گئورگ گادامر در ایران تا حدودی معرفی شده اند، اما تلفیق این دو دیدگاه و کاربرد آن در فلسفه علم، به ویژه در ارتباط با علوم طبیعی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ملایری با این اثر تلاش می کند تا این شکاف را پر کرده و پتانسیل های نظری این رویکرد را برای خواننده فارسی زبان آشکار سازد. او معتقد است که فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک، با توجه به چالش هایش با فلسفه علم کلاسیک و پیوند عمیق آن با علوم شناختی و تاریخ فرهنگ، می تواند بنیان های فکری لازم برای توسعه نظریه پردازی در رشته های مختلف علمی را فراهم آورد.
هسته اصلی مبحث: پدیدارشناسی هرمنوتیک – تعریف و تمایزات
فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک، محصول تلفیق دو جریان فکری بزرگ در فلسفه قاره ای، یعنی پدیدارشناسی و هرمنوتیک است. این رویکرد، نه تنها به دنبال درک ماهیت علم و فرآیندهای علمی است، بلکه بر مبنای نقش فاعل شناسایی و زمینه تاریخی و فرهنگی در شکل گیری دانش علمی تأکید می کند.
ریشه ها و پایه گذاران
پدیدارشناسی، که عمدتاً با نام ادموند هوسرل شناخته می شود، بر مطالعه پدیدارها (آنچه به آگاهی ما درمی آید) به گونه ای که خود را نشان می دهند، تمرکز دارد. هدف هوسرل، دستیابی به یقین معرفتی از طریق بازگشت به «خود چیزها» و کنار گذاشتن پیش فرض های طبیعی گروانه بود. پدیدارشناسی، آگاهی را نه به عنوان یک ظرف منفعل، بلکه به عنوان فعالیتی قصدمند (جهت مند به سوی ابژه) در نظر می گیرد. اما هرمنوتیک، به ویژه در فرم فلسفی خود با هایدگر و گادامر، به معنای نظریه تفسیر است. در حالی که هرمنوتیک سنتی بر تفسیر متون تمرکز داشت، هایدگر آن را به قلمروی هستی شناسی گسترش داد و فهم را به عنوان یک شیوه بنیادین وجود دازاین (هستی بودن انسان در جهان) تعریف کرد. گادامر نیز در «حقیقت و روش»، بر مفهوم «آمیزش افق ها» (Fusion of Horizons) تأکید کرد که نشان دهنده تعامل بین افق فهم مفسر و افق متن یا پدیده مورد تفسیر است.
«فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک» از تلفیق این دو دیدگاه شکل می گیرد. این تلفیق به این معناست که علم، به جای آنکه یک بازنمایی خنثی و عینی از واقعیت مستقل از آگاهی باشد، همواره در بستر یک فهم پیشینی و تفسیری از جهان شکل می گیرد. علم، خود یک «پدیدار» است که توسط انسان های «هرمنوتیکی» (تفسیرکننده) ساخته و تجربه می شود.
چالش با فلسفه علم کلاسیک
پدیدارشناسی هرمنوتیک به طور جدی فلسفه علم کلاسیک و به ویژه رویکردهای پوزیتیویستی و تحلیلی را به چالش می کشد. فلسفه علم کلاسیک بر مبنای ایده هایی چون عینیت مطلق، بی طرفی مشاهده گر، و امکان دستیابی به قوانین کلی و جهان شمول برای تبیین پدیده ها بنا شده است. این دیدگاه، تمایز قاطعی بین سوژه و ابژه قائل می شود و علم را فرایندی می داند که طی آن، مشاهده گرِ خنثی، داده های عینی را جمع آوری کرده و بر اساس آن تئوری ها را می سازد.
در مقابل، پدیدارشناسی هرمنوتیک این مفروضات را زیر سوال می برد. این رویکرد بر اهمیت رویکرد زمینه گرا در فهم علم تأکید می کند. به این معنا که علم و دانش علمی همیشه در یک بستر تاریخی، اجتماعی و فرهنگی خاص شکل می گیرد و تحت تأثیر پیش فهم ها و پیش داوری های سوژه شناسا است. عینیت، از این منظر، نه یک واقعیت مستقل و پیشینی، بلکه محصول یک فرایند هرمنوتیکی و تفسیری در دل یک «افق» معنایی مشترک است. نقد پوزیتیویسم در فلسفه علم، یکی از محورهای اصلی این چالش است؛ پوزیتیویسم که بر داده های حسی و تجربه مستقیم تأکید دارد، از دیدگاه پدیدارشناسی هرمنوتیک، قادر به درک عمق و پیچیدگی فرایند فهم و تفسیر در علم نیست.
ارتباط با سایر حوزه ها
فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک تنها به حوزه فلسفه علم محدود نمی شود، بلکه تأثیرات گسترده ای بر دیگر حوزه های معرفتی، به ویژه علوم شناختی و تاریخ فرهنگ داشته است. در روان شناسی شناختی، این رویکرد به درک عمیق تر نقش پیش فرض ها، زمینه های فرهنگی و تجربیات زیسته در شکل گیری ادراک، حافظه و تفکر انسان کمک می کند. به جای مدل های صرفاً پردازش اطلاعاتی، پدیدارشناسی هرمنوتیک بر ماهیت قصدمند و تعاملی آگاهی تأکید می ورزد.
همچنین در تاریخ فرهنگ، این دیدگاه به ما کمک می کند تا رویدادهای تاریخی، متون فرهنگی و پدیده های اجتماعی را نه به عنوان واقعیت هایی مستقل و ایستا، بلکه به عنوان پدیده هایی که نیازمند تفسیر و فهم در بستر زمانی و مکانی خود هستند، بنگریم. این ارتباطات بین رشته ای نشان می دهد که چگونه پدیدارشناسی هرمنوتیک می تواند به عنوان یک چارچوب نظری قدرتمند برای تحلیل و تبیین پیچیدگی های جهان انسانی و طبیعی عمل کند.
سفری در دل کتاب: بررسی محتوای سه بخش اصلی
کتاب محمدحسین ملایری در سه بخش اصلی تدوین شده است که هر یک به تفصیل، جنبه های مختلف فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک را از مبانی تا کاربردهای عملی آن، به ویژه در علوم طبیعی، مورد بررسی قرار می دهد. این ساختار منطقی، خواننده را گام به گام در فهم این رویکرد پیچیده یاری می رساند.
بخش اول: تمهیدات – مبانی و فرادهش های فلسفه علم
بخش نخست کتاب، مبانی نظری و فرادهش های لازم برای ورود به بحث پدیدارشناسی هرمنوتیک را فراهم می کند. این بخش به معرفی انواع فلسفه های علم، جایگاه هایدگر در این زمینه و ناسازگاری های فلسفه علم تحلیلی می پردازد. یکی از اصلی ترین نکات این بخش، تبیین تکامل هرمنوتیک از یک روش شناسی صرف به یک رویکرد اگزیستانسیال است.
فرادهش ها و جایگاه هایدگر در فلسفه علم
ملایری در این قسمت، ابتدا به گونه شناسی فلسفه های علم می پردازد و سپس استدلال می کند که چرا فلسفه علم هایدگر، با وجود ماهیت هستی شناختی آن، یک فلسفه علم تلقی می شود. او نشان می دهد که چگونه آرای هایدگر، به ویژه در «هستی و زمان»، با رویکردهای تحلیلیان پساپوزیتیویستی (همچون کوهن و فایرابند) که بر نقش زمینه، تاریخ و اجتماع علمی در شکل گیری علم تأکید دارند، قابل تطبیق و مقایسه است. هایدگر با تأکید بر «فهم پیشینی» و «دازاین» به عنوان موجودی که همواره در حال فهم جهان است، بنیان های یک فلسفه علم زمینه گرا را پی ریزی می کند که به طور ریشه ای با تصور سنتی از علم به عنوان مجموعه ای از گزاره های عینی و مستقل از فاعل شناسا تفاوت دارد.
ناسازگاری ها و نقدهای محوری بر فلسفه علم تحلیلی
در این قسمت، ملایری به بررسی نقدهایی می پردازد که از سوی دیدگاه های جامعه شناختی و زمینه گرایانه بر فلسفه علم کلاسیک و تحلیلی وارد شده است. این نقدها بر این اساس استوارند که علم، صرفاً مجموعه ای از حقایق بی طرفانه نیست، بلکه فرآیندی است که در بستر فعالیت های اجتماعی، نهادهای علمی و پارادایم های حاکم شکل می گیرد. نقد دیدگاه پوزیتیویستی و رئالیسم متافیزیکی، از جمله محورهای اصلی این بخش است که نشان می دهد چگونه مفاهیم «عینیت» و «واقعیت» در علم، بیش از آنکه مستقل از فاعل شناسایی باشند، محصول یک ساختار تفسیری و اجتماعی هستند. این دیدگاه، ضرورت چرخش از نگاه صرفاً «معرفت شناختی» به سوی یک نگاه «هستی شناختی» به علم را مطرح می کند.
هرمنوتیک: از روش شناختی تا اگزیستانسیال
یکی از مهمترین فصول این بخش، به تبیین تکامل مفهوم هرمنوتیک اختصاص دارد. ملایری مقایسه ای دقیق بین هرمنوتیک روش شناختی (مانند دیدگاه دلتی) که هدف آن بازسازی قصد مؤلف یا معنای اصلی متن است، و هرمنوتیک اگزیستانسیال (مانند دیدگاه هایدگر و گادامر) که فهم را یک شیوه بنیادین بودن در جهان می داند، ارائه می دهد. او با بهره گیری از مثال معروف «چکش هایدگر»، نشان می دهد که چگونه اشیاء در ابتدا نه به عنوان موجوداتی مستقل، بلکه به عنوان «ابزار» و در بستر «پراکسیس» (عمل) انسانی معنا می یابند. چکش، ابتدا در عمل چکش کاری، ماهیت خود را آشکار می سازد و این آشکارگی، «حقیقت» آن از منظر هرمنوتیک هایدگری است. این مثال، فهم پدیدارشناختی هرمنوتیکی را از ابژه علمی، فراتر از صرفاً ویژگی های فیزیکی آن، تبیین می کند.
«چکش خودش را به مثابه یک چکش در پراکسیسِ چکش کارى نشان مى دهد و مادام که چکش کار خودش را انجام مى دهد، ماهیت اگزیستانسیال خود را از عمل انسانى به عاریت مى گیرد. پس یک چکش به واسطه یک هرمنوتیک عمل انسانى وارد جهان مى شود.»
بخش دوم: فلسفه علم هایدگر – تحولات فکری و نوآوری ها
این بخش، هسته اصلی بحث فلسفه علم هایدگر را تشکیل می دهد و به تحلیل دیدگاه های او در مراحل مختلف فکری اش و نوآوری های اساسی وی در زمینه فلسفه علم می پردازد. ملایری نشان می دهد که چگونه هایدگر، با وجود عدم نگارش اثری صریحاً با عنوان «فلسفه علم»، با رویکرد هستی شناسانه خود، مبانی جدیدی برای فهم علم مدرن ارائه می دهد.
سیر دیدگاه های هایدگر درباره علم
نویسنده به تحلیل تفاوت ها و پیوستگی ها در فلسفه علم هایدگر متقدم (در «هستی و زمان») و هایدگر متأخر می پردازد. در هایدگر متقدم، علم به عنوان یک «شیوه وجودی» (Existentiale) دازاین مطرح می شود که از دل دلمشغولی ها و فهم پیشینی دازاین نسبت به جهان برمی خیزد. علم، نه مجموعه ای از حقایق خنثی، بلکه یک «طرح افکنش» دازاین بر جهان است. هایدگر متأخر نیز هرچند انتقادات شدیدتری به سیطره تکنولوژی و متافیزیک غربی وارد می کند، اما همچنان بر ماهیت غیرعینی علم و ریشه های هستی شناختی آن تأکید دارد. این بررسی نشان می دهد که نوآوری های هایدگر در فلسفه علم، دارای سیر تحولاتی هستند که هر دو دوره فکری او را در بر می گیرند.
ده نوآوری اساسی هایدگر در فلسفه علم
ملایری به تفصیل ده نوآوری کلیدی هایدگر را که تأثیر بسزایی در فلسفه علم دارند، تشریح می کند. این نوآوری ها عبارتند از:
- فلسفه هرمنوتیک، غنی ترین نوآوری: هایدگر، هرمنوتیک را از یک روش به یک هستی شناسی تبدیل می کند و فهم را به عنوان شیوه وجود دازاین مطرح می نماید.
- مرزبندی با فلسفه های استعلایی: او از رویکردهای استعلایی کانت فاصله می گیرد و بر تقدم وجود بر ماهیت تأکید می کند.
- تفاوت هستی شناختی: تمایز اساسی بین «هستی» و «موجود» که در آن علم صرفاً با موجودات سروکار دارد، در حالی که فلسفه به «هستی» می پردازد. این تمایز نشان می دهد که علم نمی تواند به تنهایی کل حقیقت را دریابد.
- مفهوم هرمنوتیک جهان: جهان، نه یک مجموعه از ابژه ها، بلکه فضایی از معانی و روابط است که دازاین در آن می زید و آن را تفسیر می کند.
- تقدم فهم نسبت به ادراک و جایگاه زبان: فهم، یک عمل پیشینی و بنیادین است که پیش از هر ادراکی رخ می دهد. زبان نیز نه صرفاً ابزاری برای بیان، بلکه خانه هستی و شرط فهم است.
- نفی الگوی ادراک خنثی: هایدگر الگوی سنتی ادراک که در آن سوژه به صورت خنثی ابژه ها را مشاهده می کند، رد می کند. ادراک همواره از پیشینه های فهم ما متأثر است.
- طرح افکنش و طرح افکنش ماته ماتیکال: این مفهوم محوری نشان می دهد که علم مدرن چگونه واقعیت را از پیش می سازد.
- نفی رئالیسم متافیزیکی: واقعیت علمی، مستقل از آگاهی و تفسیر دازاین نیست، بلکه در بستر طرح افکنش شکل می گیرد.
- سنجش ناپذیری طرح افکنش ها: طرح های بنیادی (پارادایم ها) که علم را شکل می دهند، با یکدیگر سنجش ناپذیرند.
- معنایی نو برای اعتبار و عینیت علمی: عینیت علمی نه به معنای مطابقت با واقعیتی مستقل، بلکه به معنای آشکارگی در دل یک طرح افکنش معین است.
مفهوم طرح افکنش ماته ماتیکال و پیوند آن با علم مدرن
یکی از مفاهیم کلیدی که هایدگر در فلسفه علم خود مطرح می کند، طرح افکنش ماته ماتیکال (Mathematische Entwurf) است. ملایری این مفهوم را به تفصیل توضیح می دهد و نقش آن را در شکل گیری علم مدرن تبیین می کند. ماته ماتیکال در اینجا به معنای ریاضی صرف نیست، بلکه به معنای آنچه از پیش بر موجودات افکنده می شود و چارچوب فهم آن ها را تعیین می کند. هایدگر با ارجاع به دکارت، نشان می دهد که علم مدرن چگونه با طرح افکنش جهان به مثابه یک شبکه قابل محاسبه و اندازه گیری، شکل گرفت. این طرح افکنش، پیش از هر مشاهده یا تجربه ای، ماهیت واقعیت را برای علم تعیین می کند و این همان چیزی است که عینیت علمی را ممکن می سازد. به عبارت دیگر، علم مدرن پیش از آنکه طبیعت را کشف کند، آن را به نحوی خاص برای خود طرح افکنی می کند.
بخش سوم: فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک در علوم طبیعی – گستره و کاربردها
بخش پایانی کتاب، شاید مهم ترین و نوآورانه ترین بخش آن باشد؛ چرا که به گسترش فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک به علوم طبیعی، به ویژه فیزیک، می پردازد. این قسمت، مرزهای سنتی میان علوم انسانی و طبیعی را به چالش می کشد و نشان می دهد که چگونه رویکرد هرمنوتیکی می تواند مفاهیم بنیادین علوم دقیقه را بازخوانی کند.
فراتر از علوم انسانی: گسترش هرمنوتیک به علوم طبیعی
همواره این تصور رایج وجود داشته که هرمنوتیک صرفاً مختص علوم انسانی (گایستس ويسن شافت) است و در علوم طبیعی (ناتورويسن شافت) کاربردی ندارد. ملایری این انحصار را به چالش می کشد و ریشه های تاریخی این مرزبندی را، که غالباً به دیدگاه هایی چون دیدگاه دلتی باز می گردد، بررسی می کند. او با ارجاع به فیلسوفانی مانند پاتریک هیلان (که خود فیزیکدان کوانتوم است) و هسه (Mary Hesse) نشان می دهد که چگونه حتی در علوم طبیعی نیز، فرایند فهم، تفسیر و پیش فهم ها نقش محوری ایفا می کنند. هیلان معتقد است که پدیده های کوانتومی به دلیل ماهیت نامعین و وابسته به مشاهده گر خود، بیش از هر چیز هرمنوتیکی هستند. از دیدگاه هسه، هرمنوتیکی بودن علوم طبیعی در این نکته نهفته است که نظریات علمی، خود نوعی تفسیر از جهان هستند و داده های علمی نیز هرگز «خام» و بی نیاز از تفسیر نیستند.
بنیان ها و مضامین محوری در فلسفه علم طبیعی پدیدارشناسی هرمنوتیک
ملایری در این بخش، اصول و چشم اندازهای این رویکرد را در علوم طبیعی تبیین می کند. این اصول شامل نفی رئالیسم متافیزیکی خام، تأکید بر نقش سوژه شناسا در شکل گیری واقعیت علمی، و پذیرش این امر است که عینیت علمی، نه یک مطابقت ساده با یک واقعیت از پیش موجود، بلکه محصول فرایند طرح افکنش ماته ماتیکال و تفسیر است. در این دیدگاه، علم به جای کشف صرف حقایق، به «آشکار ساختن» آن ها در یک افق معنایی مشخص می پردازد.
بازخوانی مفاهیم کلیدی فیزیک از منظر پدیدارشناسی هرمنوتیک
این بخش به تحلیل عمیق مفاهیمی چون عینیت، واقعیت و اندازه گیری در فیزیک از منظر پدیدارشناسی هرمنوتیک اختصاص دارد. ملایری نشان می دهد که چگونه این مفاهیم در فیزیک، به ویژه در مکانیک کوانتوم، معنایی متفاوت از فهم متعارف و حتی از فیزیک کلاسیک پیدا می کنند. «عینیت» در اینجا به معنای بی طرفی مطلق نیست، بلکه به معنای آشکارگی یک پدیده در یک بستر تفسیری و تحت شرایط خاص اندازه گیری است. «واقعیت» نیز نه به معنای یک هستی مستقل، بلکه به معنای آن چیزی است که در «افق» فهم ما و در تعامل با داده ها و ابزارهای علمی، خود را نمایان می سازد. کارویژه اندازه گیری در فیزیک، نه صرفاً کشف یک کمیت موجود، بلکه بخشی از فرایند خلق و تعیین واقعیت پدیده ای است که اندازه گیری می شود.
نقد تصویر رایج از علم و تحلیل مکانیک کوانتوم
یکی از برجسته ترین بخش های کتاب، نقد تصویر رایج و پوزیتیویستی از علم و تحلیل جامع مکانیک کوانتومی از منظر پدیدارشناسی هرمنوتیک است. ملایری مفهوم «دور هرمنوتیکی» را در آفرینش واقعیت علمی تبیین می کند. این دور به این معناست که فهم ما از جزء، به فهم ما از کل وابسته است و برعکس؛ و این فرایند تفسیری، در علم نیز وجود دارد. او همچنین تفاوت معنای صدق را در دو منظر «شایع» (مطابقت با واقعیت) و «پدیدارشناسی هرمنوتیک» (آشکارگی) بررسی می کند.
در نهایت، او به بازخوانی پارادوکس های مکانیک کوانتوم (مانند ماهیت موجی-ذره ای، عدم قطعیت و درهم تنیدگی) از دیدگاه پدیدارشناسی هرمنوتیک می پردازد. این پارادوکس ها، که از منظر فیزیک کلاسیک چالش برانگیزند، از دیدگاه پدیدارشناسی هرمنوتیک، نشان دهنده ماهیت تفسیری و وابسته به مشاهده گر واقعیت در سطح کوانتومی هستند. پیامدهاى هستى شناختى و معرفت شناختى مکانیک کوانتومى، به نفی رئالیسم خام و تأکید بر نقش آگاهی و فهم در شکل گیری واقعیت علمی می انجامد. این تحلیل نشان می دهد که چگونه مکانیک کوانتوم و پدیدارشناسی، در بسیاری از جنبه ها، هم افزایی داشته و مبانی مشترکی برای درک ماهیت پیچیده واقعیت ارائه می دهند.
دیدگاه های برجسته و تأثیرگذار بر کتاب: مقدمه های دکتر روحانی و پروفسور هیلان
یکی از ویژگی های متمایز کتاب «فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک»، وجود دو مقدمه ارزشمند از شخصیت های برجسته است که هر یک از منظر خود، اهمیت و جایگاه این اثر را تبیین می کنند. این مقدمه ها، نه تنها بر اعتبار کتاب می افزایند، بلکه ابعاد جدیدی از دغدغه های نویسنده و ضرورت مباحث مطرح شده را آشکار می سازند.
مقدمه دکتر حسن روحانی
دکتر حسن روحانی، رئیس جمهور وقت ایران، در مقدمه خود بر این کتاب، به نقد سلطه قرائت «آگوست کنت»ی از علم در ایران می پردازد. او اشاره می کند که از زمان ورود علم جدید به ایران تا انقلاب اسلامی، دیدگاه پوزیتیویستی کنت، که بر گسترش روش های علوم طبیعی به حوزه علوم اجتماعی تأکید داشت، غالب بوده است. کنت معتقد بود که عقل بشر به مرحله ای رسیده که «فیزیک اجتماعی» یا جامعه شناسی را به عنوان منبع دانش انسانی بپذیرد و با آن جامعه ای مطلوب بسازد. این رویکرد، هر شاخه دانش را از سه مرحله ربانی، مابعدالطبیعه ای و علمی/اثباتی می دانست.
دکتر روحانی سپس به غفلت سنتی نسبت به فلسفه علم در ایران پس از انقلاب اشاره می کند. او بر این نکته مهم تأکید می ورزد که تا در حوزه فلسفه علم پیشرفت نداشته باشیم، نمی توانیم در عرصه نظریه پردازی، به ویژه در علوم انسانی و اجتماعی، کاری بایسته صورت دهیم. از دیدگاه او، رویدادی که در بومی سازی یا «دگرواره سازی» علوم اجتماعی در این دهه ها بر ما رفته است، دقیقاً نتیجه همین غفلت از مبانی نظری فلسفه علم است. مقدمه او، اهمیت این کتاب را در فراهم آوردن بنیان های فکری برای توسعه نظریه پردازی بومی و عبور از تقلید صرف از الگوهای فکری بیگانه برجسته می سازد.
مقدمه پروفسور پاتریک هیلان (فیزیکدان کوانتوم و فیلسوف علم)
مقدمه پروفسور پاتریک هیلان، فیزیکدان کوانتوم و فیلسوف علم برجسته آمریکایی، از جنبه ای دیگر، اهمیت رویکرد پدیدارشناسی هرمنوتیک را تأیید می کند. هیلان در این مقدمه، به نقش «آگاهی انسانی» در مکانیک کوانتومی می پردازد. او اشاره می کند که فیزیکدانان برجسته ای چون شرودینگر، ویگنر و هایزنبرگ، برای «آگاهی انسانی» در تمایز میان نظریه کوانتوم و فیزیک نیوتنی، جایگاه ویژه ای قائل بوده اند. این فیزیکدانان متقاعد شده بودند که مکانیک کوانتومی در سطح آگاهی انسانی، تفاوت های بنیادینی با فیزیک کلاسیک دارد.
هیلان، مفهوم «عینیت» در کانت را که فیزیک نیوتنی را بر پایه ساختار معرفت شناختی پیشینی عقل انسان می دانست، به چالش می کشد. او ویژگی متفاوت نظریه کوانتوم را در این می داند که رویدادهای کوانتومی، تلاش ها برای مشخص کردن یا تصور آن ها به صورت ابژه های واقعی در زمان و مکان فیزیکی را با ناکامی روبه رو می سازند. این پدیده ها، معیار متداول «قابل تصور و شهودپذیر بودن در زمان و مکان» را برآورده نمی سازند. هیلان با ارجاع به کانت، نتیجه می گیرد که الکترون ها و فوتون ها از منظر کانتی، موجودات فیزیکی نیستند؛ چرا که معیارهای استعلایی او را برآورده نمی کنند. این چالش ها، فلاسفه ای چون هوسرل و هایدگر را به بازنگری در کارهای کانت و جرح و تعدیل در روش او در پرتو فیزیک جدید واداشت.
هیلان در نهایت به این نتیجه گیری می رسد که فیزیک کوانتوم، یک نظریه هرمنوتیکی است که متشکل از هر دو دسته پدیده های عام و وابسته به زمینه است. او می گوید: «ما انسان ها فقط سوژه هایی در جهانی مملو از ابژه های مفید نیستیم، بلکه هر یک از ما آگاهی انسانی تجسد یافته ای با توانایی بومی برای یافتن یا ساختن الگوهای معنادار هستیم». این دیدگاه پاتریک هیلان و آگاهی انسانی در کوانتوم، به طور مؤثری نشان می دهد که چگونه حتی در دقیق ترین علوم طبیعی نیز، نقش آگاهی و تفسیر انسانی در شکل گیری واقعیت علمی انکارناپذیر است و این همان چیزی است که پدیدارشناسی هرمنوتیک بر آن تأکید دارد.
نتیجه گیری: نقش کتاب در گسترش افق های فلسفه علم
کتاب «فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک» اثر محمدحسین ملایری، فراتر از یک معرفی صرف، یک تحلیل عمیق و جامع از یکی از مهم ترین جریان های فکری در فلسفه علم معاصر است. این اثر با تلفیق خلاقانه پدیدارشناسی هوسرل و هرمنوتیک هایدگر و گادامر، به چالش کشیدن مبانی فلسفه علم کلاسیک و نقد پوزیتیویسم در فلسفه علم می پردازد و راه را برای درک نوین از ماهیت علم، به ویژه در علوم طبیعی و مکانیک کوانتوم، هموار می سازد.
نوآوری های مطرح شده توسط هایدگر، تبیین مفهوم طرح افکنش ماته ماتیکال، و گستره کاربرد هرمنوتیک به علوم طبیعی، به خواننده دیدگاهی تازه و عمیق درباره ارتباط بین هستی، آگاهی و دانش علمی ارائه می دهد. این کتاب نه تنها برای دانشجویان و پژوهشگران فلسفه، علوم شناختی، فیزیک و تاریخ علم منبعی ارزشمند است، بلکه برای هر علاقه مند جدی به مباحث فلسفی، پنجره ای به سوی افق های نوین فکری می گشاید. مقدمه های دکتر حسن روحانی و پروفسور پاتریک هیلان، هر یک از دیدگاه خود، بر اهمیت و ضرورت این مباحث در فضای فکری ایران و جهان صحه می گذارند.
در نهایت، این کتاب به عنوان گامی مهم در غنی سازی بحث های فلسفی و علمی در ایران، خواننده را به تفکر بیشتر در مورد ارتباط پویا و پیچیده فلسفه و علم و کشف دیدگاه های نوین فرا می خواند. مطالعه این اثر، می تواند به عمق بخشیدن به نظریه پردازی در علوم انسانی و حتی تغییر نگاه به مفاهیم بنیادی در علوم طبیعی کمک کند و به این ترتیب، مسیرهای جدیدی را برای پژوهش و تفکر در آینده بگشاید.