فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه یعنی چه

فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه یعنی چه

فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه به این معناست که شواهد و مستندات ارائه شده برای اثبات اینکه جرمی رخ داده و متهم آن را انجام داده است، از نظر قانونی ناکافی یا غیرمتقن تلقی می شود، که نتیجه آن، عدم امکان تعقیب یا محکومیت فرد است. این اصل، ستون فقرات یک نظام دادرسی عادلانه محسوب می شود و نقشی حیاتی در تضمین حقوق بنیادین شهروندان و جلوگیری از تضییع کرامت انسانی دارد. در نظام حقوقی ایران، همانند بسیاری از نظام های حقوقی مترقی جهان، اصل برائت مبنای چنین رویکردی است که بر اساس آن، هیچ فردی مجرم شناخته نمی شود مگر اینکه بزهکاری او طبق قانون و با دلایل کافی اثبات گردد. این مفهوم فراتر از صرف عدم وجود هرگونه دلیل است و به فقدان دلایل مستند و متقن اشاره دارد که بتواند یقین قضایی را فراهم آورد.

وکیل

مفهوم و تعاریف پایه

درک عمیق از «فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه» مستلزم تبیین دقیق اجزای این عبارت حقوقی است. این مفهوم نه تنها از جنبه نظری، بلکه از منظر عملی نیز پیامدهای گسترده ای در روند دادرسی کیفری دارد و می تواند سرنوشت افراد را تحت تاثیر قرار دهد.

تبیین «فقدان دلیل کافی بر وقوع بزه»

«وقوع بزه» نخستین شرط برای آغاز و ادامه رسیدگی کیفری است. بزه، به معنای هر عمل یا ترک فعلی است که در قانون جرم انگاری شده و برای آن مجازات تعیین گردیده است. برای مثال، قتل، سرقت، کلاهبرداری یا توهین، همگی مصادیقی از بزه هستند. احراز وقوع بزه یعنی اینکه مقام قضایی به این نتیجه برسد که فعل مجرمانه ای در عالم واقع اتفاق افتاده است. اما صرف ادعای وقوع بزه کافی نیست؛ باید «دلیل کافی» برای اثبات آن وجود داشته باشد. دلیل کافی در این زمینه، مجموعه ای از شواهد، مدارک، اقرار، شهادت، قسامه، سوگند یا علم قاضی است که به صورت منطقی و قانع کننده، وجود خارجی جرم را تأیید کند. این دلایل باید به گونه ای باشند که شک و شبهه معقول را از بین برده و قناعت وجدانی مقام رسیدگی کننده را فراهم آورند. فقدان دلیل کافی بر وقوع بزه زمانی رخ می دهد که شواهد موجود نتوانند به طور قطعی اثبات کنند که اصلاً جرمی اتفاق افتاده است. مصادیق عملی این حالت می تواند شامل عدم کشف جسد در پرونده قتل (که مانع از اثبات وقوع قتل می شود)، یا تناقضات جدی و غیرقابل توجیه در گزارشات اولیه مربوط به یک حادثه باشد که مانباً وقوع جرم را زیر سوال می برد.

تبیین «فقدان دلیل کافی بر انتساب بزه»

پس از احراز وقوع بزه، مرحله دوم، اثبات «انتساب بزه» به متهم خاص است. «انتساب بزه» یعنی مقام قضایی به این نتیجه برسد که بزه واقع شده، توسط فرد یا افراد مشخصی (متهم) انجام گرفته است. در واقع، باید ارتباط مستقیم و علت و معلولی بین عمل مجرمانه و متهم وجود داشته باشد. بار دیگر، این انتساب نیز باید با «دلیل کافی» همراه باشد. این دلایل باید به قدری محکم باشند که تردیدی در هویت و نقش متهم در انجام جرم باقی نگذارند. فقدان دلیل کافی بر انتساب بزه حالتی است که حتی اگر وقوع جرمی محرز باشد، اما شواهد موجود برای ارتباط دادن آن جرم به یک فرد خاص ناکافی است. به عنوان مثال، در یک پرونده سرقت، اگرچه سرقت محرز شده است، اما عدم شناسایی قاطع متهم توسط شاهد، عدم وجود اثر انگشت، DNA یا هرگونه مدرک مستدل دیگری که حضور یا نقش متهم را در صحنه جرم تأیید کند، می تواند منجر به فقدان دلیل بر انتساب بزه گردد. در این حالت، جرم اتفاق افتاده است، اما عامل آن قابل شناسایی یا اثبات نیست.

تمایز «فقدان دلیل کافی» با مفاهیم مشابه

برای درک دقیق تر، لازم است تمایزاتی بین «فقدان دلیل کافی» و مفاهیم مشابه قائل شویم:

  • تفاوت با «عدم دلایل اثبات بزه»: گاهی دلایلی وجود دارند، اما آن دلایل به اندازه ای محکم و قاطع نیستند که بتوانند منجر به اثبات وقوع یا انتساب بزه شوند. در این حالت، «عدم دلایل اثبات بزه» به معنای وجود شواهد ضعیف یا ناکافی است، در حالی که «فقدان دلیل کافی» به معنای فقدان دلایل استانداردی است که از نظر قانونی مورد پذیرش واقع شوند.
  • تفاوت با «عدم وقوع بزه»: در حالت «عدم وقوع بزه»، اصلاً جرمی اتفاق نیفتاده است. برای مثال، فردی ادعای سرقت می کند، اما پس از بررسی مشخص می شود که کالای ادعایی در مکان دیگری گم شده است. در این صورت، اساساً جرمی رخ نداده و پرونده مختومه می شود. اما در فقدان دلیل کافی، ممکن است جرم واقع شده باشد، اما اثبات آن ممکن نیست.
  • تفاوت با «جهل قاضی»: «جهل قاضی» به شک و تردید شخصی قاضی اشاره دارد که ممکن است مبنای قانونی یا مستدل کافی نداشته باشد. اما «شک مستدل قانونی» که منجر به برائت می شود، بر اساس فقدان دلایل کافی و متقن شکل می گیرد و امری عینی و قابل دفاع حقوقی است.

مبانی و اصول حقوقی مرتبط

مفهوم «فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه» ریشه در اصول و مبانی بنیادین حقوق کیفری دارد که هدف اصلی آن ها، تضمین عدالت و حمایت از حقوق فردی است. این اصول به منزله سنگ بنای دادرسی عادلانه عمل می کنند و از مجازات افراد بی گناه جلوگیری به عمل می آورند.

اصل برائت (Presumption of Innocence)

اصل برائت، یکی از بنیادی ترین و مهم ترین اصول حقوق کیفری در تمامی نظام های حقوقی پیشرفته است. این اصل به صراحت بیان می کند که هر فردی بی گناه فرض می شود مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح و طبق موازین قانونی اثبات گردد. به عبارت دیگر، بار اثبات گناهکاری بر عهده دادستان یا شاکی خصوصی است و متهم نیازی به اثبات بی گناهی خود ندارد. در جمهوری اسلامی ایران، این اصل در اصل ۳۷ قانون اساسی به روشنی تصریح شده است: «اصل، برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود، مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.» همچنین، ماده ۴ قانون آیین دادرسی کیفری نیز این اصل را تأکید می کند و می افزاید که «متهم از هر حیث، در معرض اتهام قرار می گیرد و تنها پس از اثبات جرم و صدور حکم قطعی محکومیت، مجرم شناخته می شود.» پیامدهای اصل برائت در تمام مراحل دادرسی کیفری، از تحقیقات مقدماتی در دادسرا گرفته تا رسیدگی در دادگاه و حتی مرحله تجدیدنظر، ساری و جاری است و پایه و اساس تصمیم گیری های قضایی را تشکیل می دهد.

قاعده «درأ» و قاعده «شک به نفع متهم»

یکی از قواعد فقهی و حقوقی مهم که مکمل اصل برائت است و در مواقع فقدان دلیل کافی نقش کلیدی ایفا می کند، قاعده «درأ» است. این قاعده ریشه در تعالیم اسلامی دارد و به معنای دفع مجازات در صورت وجود شک و شبهه است. مفاد این قاعده در جمله ای مشهور خلاصه می شود: «ادرءوا الحدود بالشبهات» یعنی «مجازات ها را با شبهات دفع کنید.» بر اساس این قاعده، هرگاه در وقوع جرم یا انتساب آن به متهم، شک و شبهه جدی وجود داشته باشد، مجازات نباید اجرا شود و متهم باید تبرئه گردد. این قاعده به طور مستقیم به «شک به نفع متهم» منجر می شود. به این معنا که در هر مرحله ای از دادرسی که دلایل موجود برای اثبات گناهکاری متهم کافی نباشد و شک معقولی در ذهن قاضی ایجاد شود، این شک باید به نفع متهم تفسیر شده و منجر به عدم تعقیب یا برائت او گردد. این اصل، حصاری محکم در برابر مجازات بی گناهان است و از اهمیت بالایی در حفظ عدالت کیفری برخوردار است.

بار اثبات جرم (Burden of Proof)

با توجه به اصل برائت، بار اثبات جرم به طور کامل بر عهده دادستان و شاکی خصوصی است. این بدان معناست که نه تنها مسئولیت جمع آوری ادله و مستندات کافی برای اثبات وقوع بزه و انتساب آن به متهم بر دوش آن هاست، بلکه آن ها باید بتوانند این دلایل را به گونه ای ارائه دهند که هیچ شک معقولی در گناهکاری متهم باقی نماند. متهم، به هیچ وجه، موظف به اثبات بی گناهی خود نیست. اصرار بر اینکه متهم باید بی گناهی خود را ثابت کند، تصوری کاملاً اشتباه و مغایر با اصول دادرسی عادلانه و حقوق بنیادین بشری است. این بار اثبات، در تمامی مراحل دادرسی و برای تمامی ارکان بزه (شامل عناصر مادی، معنوی و قانونی جرم) صدق می کند.

دلایل اثبات جرم و لزوم کفایت آن ها

در نظام حقوقی ایران، دلایل اثبات جرم در آیین دادرسی کیفری مشخص شده اند. این دلایل شامل اقرار، شهادت، قسامه، سوگند و علم قاضی می شوند. هر یک از این دلایل، دارای شرایط و مقررات خاص خود هستند که برای پذیرش قانونی آن ها باید رعایت شوند. نکته مهم این است که صرف وجود یکی از این دلایل کافی نیست؛ بلکه آن دلیل باید «کافی» و «قانونی» باشد. کافی بودن به معنای آن است که دلیل باید به اندازه ای قاطع، روشن و بی ابهام باشد که مقام قضایی را به یقین برساند. برای مثال، شهادتی که با تناقضات جدی همراه باشد یا اقراری که تحت اکراه و اجبار حاصل شده باشد، حتی اگر وجود داشته باشند، از نظر قانونی «کافی» یا «معتبر» تلقی نمی شوند. بنابراین، حتی در صورت وجود دلایلی که ظاهرأ به جرم اشاره دارند، اگر این دلایل از نظر ماهوی یا شکلی ناکافی یا نامعتبر باشند، باز هم «فقدان دلیل کافی» محرز خواهد شد و نتیجه آن، عدم امکان تعقیب یا محکومیت خواهد بود.

آثار و پیامدهای حقوقی فقدان دلیل کافی در مراحل دادرسی

هنگامی که مقام قضایی با فقدان دلیل کافی بر وقوع یا انتساب بزه مواجه می شود، بسته به مرحله ای که پرونده در آن قرار دارد، تصمیمات حقوقی متفاوتی اتخاذ می گردد که هر یک آثار و پیامدهای خاص خود را دارند. این تصمیمات، نتیجه مستقیم احترام به اصل برائت و قاعده شک به نفع متهم است.

در مرحله تحقیقات مقدماتی (دادسرا)

تحقیقات مقدماتی اولین مرحله از دادرسی کیفری است که توسط دادسرا و تحت نظارت دادستان انجام می شود. در این مرحله، هدف جمع آوری ادله و بررسی صحت اتهامات وارده به متهم است. اگر در این مرحله، دلایل کافی برای احراز وقوع جرم یا انتساب آن به متهم به دست نیاید، مقام قضایی (بازپرس یا دادیار) مکلف به صدور قرار منع تعقیب است.

قرار منع تعقیب

قرار منع تعقیب، یکی از مهم ترین قرارهای قضایی است که در مرحله تحقیقات مقدماتی صادر می شود. این قرار به معنای آن است که دادسرا به این نتیجه رسیده که دلایل کافی برای ادامه تعقیب متهم وجود ندارد. مستند قانونی این قرار، ماده ۲۶۵ قانون آیین دادرسی کیفری است که تصریح می کند: «بازپرس در صورت کفایت دلایل ، قرار جلب به دادرسی و در صورت عدم کفایت دلایل ، قرار منع تعقیب صادر و پرونده را نزد دادستان می فرستد. دادستان با بررسی برگهای پرونده ، در صورت موافقت با نظر بازپرس ، حسب مورد قرار جلب به دادرسی یا منع تعقیب را امضاء می نماید و در صورت عدم موافقت ، نظر خود را مستدلاً به بازپرس اعلام می کند.»

تفاوت این قرار با «قرار موقوفی تعقیب» در این است که قرار موقوفی تعقیب به دلیل عوامل سقوط دعوای عمومی (مانند فوت متهم، گذشت شاکی در جرایم قابل گذشت، شمول مرور زمان یا عفو عمومی) صادر می شود، در حالی که قرار منع تعقیب به دلیل فقدان دلایل کافی برای اثبات جرم یا انتساب آن به متهم است. همچنین، قرار جلب به دادرسی زمانی صادر می شود که دلایل کافی برای اتهام متهم وجود دارد و پرونده برای رسیدگی ماهوی به دادگاه ارسال می شود. آثار حقوقی قرار منع تعقیب شامل آزادی فوری متهم (در صورت بازداشت)، رفع اتهام موقت از او و پایان یافتن تعقیب کیفری در آن مرحله است. این قرار قابل اعتراض از سوی شاکی خصوصی است و در صورت اعتراض و نقض قرار توسط مرجع بالاتر، پرونده می تواند مجدداً جهت تکمیل تحقیقات یا رسیدگی به دادگاه بازگردد.

در مرحله رسیدگی در دادگاه

اگر پرونده با قرار جلب به دادرسی به دادگاه ارسال شود، دادگاه وظیفه رسیدگی ماهوی و صدور حکم نهایی را بر عهده دارد. در این مرحله نیز، اگر دلایل ارائه شده از سوی دادسرا یا شاکی، برای دادگاه کافی و متقن نباشد، دادگاه اقدام به صدور حکم برائت می کند.

حکم برائت

حکم برائت، حکم نهایی دادگاه است که بی گناهی متهم را در پرونده مورد رسیدگی تأیید می کند. این حکم زمانی صادر می شود که دادگاه پس از بررسی تمامی دلایل و مستندات موجود و استماع دفاعیات متهم و وکیل مدافع او، به این نتیجه برسد که وقوع بزه یا انتساب آن به متهم به اثبات نرسیده است. حکم برائت با حکم محکومیت (که مجرمیت متهم را تأیید می کند) در تضاد کامل است. آثار و پیامدهای حکم برائت بسیار مهم و اساسی هستند. پس از قطعیت حکم برائت، متهم به طور کامل از اتهام وارده تبرئه می شود و این امر به معنای قطعی شدن بی گناهی او در آن پرونده است. شخص تبرئه شده می تواند درخواست اعاده حیثیت نماید و در صورت داشتن شرایط لازم، خسارات وارده به او نیز جبران شود.

اصل برائت به عنوان بنیادی ترین رکن دادرسی عادلانه، تضمین می کند که هیچ فردی بدون اثبات قطعی جرم، مجرم شناخته نخواهد شد و بار اثبات همواره بر عهده مدعی است.

جبران خسارت و اعاده حیثیت

یکی از مهمترین حقوقی که برای افراد تبرئه شده به دلیل فقدان دلیل کافی پیش بینی شده است، حق جبران خسارت و اعاده حیثیت است. ماده ۲۵۵ قانون آیین دادرسی کیفری به صراحت این حق را مطرح می کند: «کسانی که در اثر بازداشت، محکومیت یا اتهام ناروا متحمل ضرر و زیان مادی یا معنوی شوند، می توانند طبق مقررات این قانون، جبران خسارت خود را از دولت مطالبه کنند.» این ماده شامل مواردی می شود که فردی به ناحق مورد تعقیب قرار گرفته، بازداشت شده، یا حتی بدون بازداشت، صرفاً به دلیل اتهامی که به اثبات نرسیده و با حکم برائت یا قرار منع تعقیب مختومه شده است، دچار آسیب های اجتماعی، روانی یا مالی شده باشد. شرایط و نحوه طرح درخواست جبران خسارت و اعاده حیثیت پیچیده است و معمولاً نیازمند کمک وکیل متخصص است، اما وجود چنین حقی نشان دهنده اهمیت حمایت از کرامت انسانی و جلوگیری از تضییع حقوق شهروندان است.

نکات کاربردی و موارد خاص

درک جنبه های نظری «فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه» به تنهایی کفایت نمی کند؛ آشنایی با کاربردهای عملی، چالش ها و سوءبرداشت های رایج نیز ضروری است تا هم متخصصان و هم عموم مردم بتوانند با دیدی جامع تر به این مفهوم حقوقی بنگرند.

نقش وکیل مدافع در پرونده های فقدان دلیل

نقش وکیل مدافع در پرونده هایی که با فقدان یا عدم کفایت دلیل مواجه هستند، بی اندازه حیاتی است. یک وکیل مجرب نه تنها می تواند به متهم کمک کند تا حقوق خود را بشناسد، بلکه با مهارت های حقوقی و تجربه خود می تواند موارد زیر را انجام دهد:

  1. کشف و ارائه عدم کفایت دلایل: وکیل با بررسی دقیق پرونده، نقاط ضعف دلایل ارائه شده توسط دادسرا یا شاکی را شناسایی می کند. این نقاط ضعف می تواند شامل تناقض در شهادت شهود، عدم اعتبار مدارک، روش های غیرقانونی جمع آوری دلیل، یا عدم ارتباط منطقی بین دلیل و جرم انتسابی باشد.
  2. ارائه دفاعیات مستدل و حقوقی: وکیل با استناد به قوانین، اصول حقوقی (مانند اصل برائت و قاعده درأ) و رویه های قضایی، دفاعیه ای قوی و مستدل را تنظیم و ارائه می کند. این دفاعیات می تواند شامل ارائه دلایل مثبت برای بی گناهی متهم یا صرفاً نشان دادن فقدان دلایل کافی برای اثبات گناهکاری باشد.
  3. راهنمایی متهم: وکیل به متهم کمک می کند تا در مراحل مختلف دادرسی، از جمله بازجویی ها و جلسات دادگاه، به درستی از خود دفاع کند و از اقداماتی که ممکن است به ضرر او تمام شود، پرهیز نماید.

نمونه هایی از پرونده های عملی و سناریوهای فرضی

برای درک بهتر، به چند سناریوی فرضی توجه کنید:

  • پرونده سرقت با تنها یک اظهارنظر غیرقطعی: فرض کنید شخصی متهم به سرقت از یک فروشگاه می شود. تنها دلیل موجود، اظهارنظر یک شاهد است که ادعا می کند فردی شبیه به متهم را در نزدیکی فروشگاه در زمان سرقت دیده است، اما شناسایی او قاطع نیست و تصاویر دوربین های مداربسته نیز واضح نیستند یا متهم را به وضوح نشان نمی دهند. در این حالت، با وجود وقوع سرقت، به دلیل عدم کفایت دلایل برای انتساب قطعی به متهم، احتمال صدور قرار منع تعقیب یا حکم برائت بسیار زیاد است.
  • پرونده عدم احراز وقوع جرم: فردی ادعا می کند که خودروی او به سرقت رفته است. پس از تحقیقات، مشخص می شود که خودرو توسط همسر وی به پارکینگ دیگری منتقل شده و قصد اطلاع رسانی داشته، اما به دلیل شرایطی موفق به انجام آن نشده است. در این سناریو، اساساً جرم سرقت اتفاق نیفتاده است، بنابراین، در مرحله دادسرا، قرار منع تعقیب به دلیل عدم وقوع بزه صادر خواهد شد.

چالش ها و سوءبرداشت های رایج

در خصوص «فقدان دلیل کافی» سوءبرداشت هایی وجود دارد که می تواند منجر به انتظارات نادرست شود:

  1. باور غلط «بی گناهی مطلق» در صورت فقدان دلیل: فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه به معنای «عدم اثبات گناه» است، نه لزوماً «بی گناهی مطلق» به معنای پاک بودن از هرگونه ارتکاب. به این معنا که نظام قضایی نتوانسته است گناهکاری فرد را با استانداردهای قانونی اثبات کند. جامعه و افکار عمومی گاهی این دو را با هم اشتباه می گیرند، در حالی که از منظر حقوقی، تبرئه به دلیل فقدان دلیل، متهم را از عواقب قانونی مبرا می سازد.
  2. درک تفاوت بین «شک شخصی قاضی» و «شک مستدل و قانونی»: قاضی نباید بر اساس شک و گمان شخصی خود، حکم صادر کند یا متهم را تبرئه نماید. «شک مستدل و قانونی» که منجر به برائت می شود، شکی است که بر پایه فقدان دلایل کافی و متقن، یا وجود تناقضات غیرقابل رفع در دلایل موجود شکل گرفته است. این شک، منطقی و قابل توجیه حقوقی است و با شک و تردید بی مبنای شخصی تفاوت دارد.

وکیل مدافع با تحلیل دقیق پرونده، نه تنها ضعف های دلایل اتهامی را آشکار می سازد، بلکه با ارائه دفاعیات مستند به اصول حقوقی، در تحقق عدالت و جلوگیری از محکومیت بی گناهان نقشی محوری ایفا می کند.

این تمایزات و نکات کاربردی به روشن شدن مفهوم فقدان دلیل کمک می کنند و نشان می دهند که چگونه این اصل در عمل، پیچیدگی های دادرسی کیفری را مدیریت کرده و حقوق افراد را پاس می دارد.

نتیجه گیری

مفهوم «فقدان دلیل کافی بر وقوع و انتساب بزه» نه تنها یک اصطلاح حقوقی، بلکه یک اصل بنیادین و حیاتی در تحقق عدالت کیفری و حفظ حقوق شهروندان است. این اصل، به عنوان سدی محکم در برابر مجازات بی گناهان عمل می کند و ریشه در مبانی عمیقی چون اصل برائت، قاعده درأ و بار اثبات جرم بر عهده مدعی دارد. از مرحله تحقیقات مقدماتی در دادسرا با صدور قرار منع تعقیب تا مرحله رسیدگی در دادگاه با صدور حکم برائت، فقدان دلیل کافی منجر به تضمین آزادی و حقوق فردی می شود. درک صحیح این مفهوم، برای هر فردی که با نظام حقوقی سروکار دارد، از اهمیت بالایی برخوردار است. آگاهی از این اصل، نه تنها به افراد کمک می کند تا از حقوق خود دفاع کنند، بلکه در نهایت به تقویت یک نظام قضایی عادلانه و شفاف کمک شایانی می نماید. در مواجهه با اتهامات کیفری، مشاوره با متخصصین حقوقی و وکلای دادگستری، گامی اساسی برای اطمینان از رعایت این حقوق و دستیابی به بهترین نتیجه ممکن است.

سوالات متداول

آیا فقدان دلیل به معنای بی گناهی قطعی است؟

خیر، فقدان دلیل کافی به معنای «عدم اثبات گناه» است، نه لزوماً «بی گناهی مطلق» به معنای پاک بودن از هرگونه ارتکاب. این بدان معناست که نظام قضایی نتوانسته است با استانداردهای قانونی، وقوع جرم یا انتساب آن به متهم را اثبات کند، بنابراین از نظر حقوقی، فرد تبرئه می شود.

فرق فقدان دلیل با کافی نبودن دلیل چیست؟

«فقدان دلیل» به معنای عدم وجود هیچ گونه دلیل معتبر و قابل استناد است. اما «کافی نبودن دلیل» به این معناست که دلایلی هرچند ضعیف یا ناقص وجود دارند، اما این دلایل به اندازه ای محکم و قاطع نیستند که بتوانند یقین قضایی را فراهم آورند و شک معقول را از بین ببرند.

در چه مواردی قاضی نمی تواند به علم خود عمل کند؟

قاضی می تواند بر اساس علم خود حکم صادر کند، مشروط بر اینکه علم او مستند به دلایل و قرائن معتبر باشد و در پرونده منعکس شده و قابل دفاع باشد. اما اگر علم قاضی صرفاً بر اساس ظن و گمان شخصی و بدون پشتوانه ادله معتبر باشد، نمی تواند مبنای صدور حکم، به ویژه حکم محکومیت، قرار گیرد و در این موارد اصل برائت حاکم است.

آیا شاکی می تواند به قرار منع تعقیب اعتراض کند؟

بله، شاکی خصوصی حق دارد ظرف مهلت قانونی (معمولاً ده روز از تاریخ ابلاغ) نسبت به قرار منع تعقیب صادر شده از سوی دادسرا، اعتراض کند. این اعتراض در دادگاه صالح (دادگاه کیفری دو یا دادگاه انقلاب، بسته به نوع جرم) مورد رسیدگی قرار می گیرد.

اگر پس از صدور قرار منع تعقیب، دلایل جدیدی پیدا شود، چه اتفاقی می افتد؟

اگر پس از صدور قرار منع تعقیب، دلایل جدیدی کشف شود که نشان دهنده وقوع جرم یا انتساب آن به متهم باشد، دادسرا می تواند با موافقت دادستان و با رعایت شرایط قانونی، مجدداً اقدام به تعقیب متهم نماید. این امر مشروط به آن است که مرور زمان تعقیب جرم سپری نشده باشد و دلایل جدید، اهمیت و تأثیرگذاری کافی برای تغییر سرنوشت پرونده را داشته باشند.

آیا متهم می تواند پس از برائت به دلیل فقدان دلیل، اعاده حیثیت کند؟

بله، مطابق ماده ۲۵۵ قانون آیین دادرسی کیفری، افرادی که به ناحق مورد تعقیب قرار گرفته و به دلیل فقدان دلیل برائت حاصل کرده اند، می توانند با رعایت شرایط قانونی، درخواست جبران خسارت مادی و معنوی و اعاده حیثیت نمایند. این حق برای حمایت از افرادی است که به ناحق دچار آسیب های ناشی از اتهامات کیفری شده اند.

دکمه بازگشت به بالا