شاگرد مهدی باکری و یار قاسم سلیمانی گفت: رهبر و امام ما، ما رزمندگان را نوکر و فدایی مردم تربیت کرده و من برای اینکه بر روی یک تار موی کودک کودکستانیِ ایرانی غبار غم، ناامیدی و اندوه ننشیند، جانم را فدا میکنم.
به گزارش پرتال پارسی، پنجمین فرزند خانواده پر جمعیت نوعیاقدم در سال ۱۳۴۳، همان سالی که بنیانگذار جمهوری اسلامی تبعید ۱۴ ساله و دوری از وطن را به جان خرید تا تن به خواری و ذلت رژیم طاغوت پهلوی ندهد و یک نفری در برابر این رژیم قیام کرد، متولد شد. او بعد از همراهی با نیروهای انقلاب در ۱۶ سالگی و در اواسط سال ۱۳۵۹ به اِذن پدر وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در واحد امنیت داخلی سپاه اردبیل فعالیتش را آغاز کرد.
رحیم نوعیاقدم در کنار سردار رشید اسلام شهید مهدی باکری، سلسله مراتب نظامی را طی کرد. وظایف سازمانیش را در عملیات مسلم بن عقیل به عنوان فرمانده دستهِ لشکر ۳۱ عاشورا در کنار مهدی باکری فرمانده همین لشکر، شروع کرد و با فرماندهی گروهان و گردان لشکر ۳۱ عاشورا، ادامه داد. این سردار سپاه پاسداران تا لحظه شهادت مهدی، یاری وفادار و دوست صمیمیش بود. او در کنار مهدی روزها و ماهها آموزش دید و زیر رگبار مسلسلها و باران توپها و خمپارههای ارتش بعثی عراق پخته شد.
با پایان جنگ به زندگی معمولش برگشت اما فرماندهان ارشد نظام، تجربیات و توان علمی و نظامی او را کنار نگذاشتند و سردار رحیم را از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۶ به عنوان فرمانده تیپ ۴۸ فتح یاسوج و از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ فرمانده لشکر ۷ ولیعصر منصوب کردند. او در آن سالها به طور همزمان فرمانده قرارگاه کربلا هم بود. فرمانده لشکر سپاه خوزستان و مسؤول اطلاعات نیروی زمینی سپاه از دیگر وظایف ایشان بود.
سردار نوعیاقدم در دومین سالِ اولین دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد و از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ به عنوان مدیرکل امور مرزی و مبارزه با قاچاق وزارت کشور منصوب شد و از آن سال بر دایره مسوولیتهای نظامی، اجتماعی و آموزشیاش افزود و وارد حوزه سیاست شد. محل ماموریت نوعیاقدم در سال ۱۳۹۳ تغییر کرد و بار دیگر به میدان رزم با دشمن برگشت. او در این سال به سپاه قدس انتقال یافت و چند ماه بعد از شهادت سردار حسین همدانی در استان ادلب سوریه، از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۱ فرمانده قرارگاه حضرت زینب (س) در سوریه شد.
مشروح گفتوگوی تفصیلی و صمیمانه خبرنگار سیاسی پرتال پارسی با سردار پاسدار رحیم نوعیاقدم را بخوانید.
*دفاع مقدس چه دستاوردها و الگوهایی داشت که اکنون بعد از ۳۵ سال از پایان جنگ تحمیلی نیاز است به آنها مراجعه شود تا کارگزاران نظام و مدیران دستگاههای اجرایی بتوانند پیروزمندانه جنگ اقتصادی را شکست دهند؟
از اساسیترین فرمولهای نظامی در جنگهای کلاسیک دنیا «فرمول ۱ به ۳» است. این فرمول نشان میدهد که کدام طرف جنگ، پیروز میدان است. استراتژیستهای نظامی در قالب این فرمول توانمندیهای طرفین جنگ را به دقت موشکافی میکنند و به طرفِ قویتر عدد ۳ میدهد و آن را پیروز میدان معرفی میکند.
اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) مدلی را به جهان ارائه کرد که تا آن زمان، جهان نمونه آن را ندیده نبود. جهانِ تحت سلطه قدرتهای شرق و غرب با مشاهده و تجربه استراتژی جدید که جمهوری اسلامی مبتکر و خالقش بود، از ضلع سوم «قدرت جهانی» صحبت کردند و منشاء آن را ایران اعلام کردند و به دنبال آن، آمریکاییها صحبت از نابود کردن ضلع سوم قدرت جهانی دادند.
استراتژیایی که ایران به جهان ارائه کرد «استراتژی نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی» یا همان «استراتژی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود و آمریکاییها بدون کوچکترین شناختی از نهضت اسلامی امام خمینی و تاثیرش بر مردم ستمدیده ایران، از خوی تجاوزگری و قدرتطلبی صدام استفاده کردند و او را فریب دادند، همین طور ایران را. به صدام گفته بودند ایران فاقد نیروی مسلح است و نیروی مسلح موجودِ ایران هم آمریکایی است و ما دیگر از ارتش ایران پشتیبانی نمیکنیم.
حرف آمریکایی به صدام برای حمله به ایران قوت قلب داد
استراتژیستهای سیاسی و نظامی غرب با بررسی وضعیت سیاسی و توان دفاعی ایران در سال ۱۳۵۷ و مقایسه آن با توان عراق «فرمول ۱ به ۱۰» را اعلام کردند و صحبت از برتری سیاسی و نظامی عراق کردند. آمریکاییها که خود پیریز و مهندس ارتش کلاسیک ایران در دوره پهلوی بودند و با جنگافزارها و تجهیزات نظامی از آن پشتیبانی میکردند، بعد از قطع روابط سیاسی و نظامی با ایران کلیه پشتیبانیهایشان از ارتش ایران را قطع کردند و به صدام اعلام کردند آمریکا هیچ حمایت و پشتیبانیایی از ارتش ایران نمیکند.
این حرف قوت قلب و بهانه قوی برای حمله توام با آرامش صدام به خاک ایران شد. صدام طناب توپی کشید و گفت: «امروز اهواز، فردا تهران.» یعنی تا این حد به این فرمول امیدوار بود.
اشتباه استراتژیک دنیای غرب، دشمنان و صدام این بود که توان ایران را بر مبنای فیزیک و ظاهر مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار میدادند و البته از این جهت هم راست میگفتند. توان فیزیکی ایران در برابر عراق ۱ به ۱۰ بود ولی ما انقلاب را با توان فیزیکی پیروز نکردیم. ما انقلاب را با دست خالی پیروز کردیم. پیروزی انقلاب در ملت ایران به رهبری امام یک قدرت و توان مضاعفِ ناپیدایی به نام توان «غیر فیزیکی» ایجاد کرد و اشتباه دشمن این بود که این توان را در محاسباتش در نظر نگرفت.
ابتدای جنگ از ۳۰۰ نفر یک نفر تفنگ ژ-۳ داشت
توان غیر فیزیکی عبارت است از ایمان به خدا، توسل به اهل بیت، اطاعات از رهبری و فرماندهی، روحیه ایثار و شهادت، بسیج و پشتیبانی مردمی بود. اینها جزو توانهای ایمانمحور ما بود. سلاح ما در ابتدای جنگ تفنگ ام-۱ بود و کل گردان ما یک عدد کلاشینکف داشت. در ابتدای جنگ در یک گردان ۳۰۰ نفره فقط فرمانده تفنگ ژ-۳ داشت و بقیه تفنگ ام-۱ داشتند ولی آدمهایی که این تفنگها دستشان بود چندین برابر نظامیان عراقی کارآمد بودند. آنان به مراتب قدرتمندتر، قویتر، مقاومتر و با استعدادتر از نیروهای عراقی بودند.
نیروهای ما جنگ هشت ساله را با اشک و عشق، با روضه، با راز و نیاز، با اطاعت از ولایت و رهبری و با روحیه ایثارگری به پیروزی رساندند. اعتقاد ما در جنگ این بود که اگر به خدا توکل کنیم و به توکلمان ایمان داشته باشیم و با این ایمان به خط مقدم بزدیم، از جایی که فکرش را نمیکنیم خدا کمکمان میکند.
شهید مهدی باکری به ما یاد داد هر چیز غیر ممکنی را به توکل به خدا و به شرط اخلاص میتوان به دست آورد. ما با این ادبیات به جنگ ورود کردیم. روحیه حاکم بر جنگ برای دفاع از انقلاب و خاک کشورمان در بین آحاد مردم وحدت و غیرتی غیرقابل تصور را به وجود آورد که سابقه نداشت. مردم از همه صنوف مختلف به میدان آمدند، آنانی هم که نتوانستند به خط مقدم بروند در پشت خط، پشتیبانی کردند.
بحران های امروز کوچکتر از بحران سال های جنگ تحمیلی بود
تفاوت ما با دنیا در اداره جنگ و انقلاب این بود که ما اعتقادمحور و غیر فیزیکمحور وارد شدیم و خدا پیروزمان کرد. بحرانی هم که امروز در مملکت وجود دارد به مراتب کمتر و کوچکتر از بحران سالهای جنگ تحمیلی است. آن روز ساختار، سیستم و امکانات نداشیم. آن زمان هم از زمین و زمان تهدید میشدیم و در تحریم بود، کشوری که سیمخواردار و لباس غواصی نداشت و نمیتوانست یک موتورسیکلت داشته باشد، چطور شد که توانست جنگ را اداره و دنیا را غافلگیر کند؟
در ابتدای جنگ نزدیکترین خط به اهواز را با دست خالی شکستیم و دشمن را عقب زدیم و این برای دنیا تعجببرانگیز بود چرا که وضعیت ایران را ۱ به ۱۰ میدانستند و اصلا تصور نمیکردند که حتی بتوانیم تکان بخوریم.
امروز هم برای تسلیت بر مشکلات، اعمال مدیریت انقلابی مبتنی بر اعتقادمحوری، توکلمحوری، انسجام و وحدت باشد.
*دوران دفاع مقدس چه مدلها و الگوهایی برای مبارزه در جنگ اقتصادی دارد؟
جوانی ۱۹ ساله هستم که فرمانده گردانِ لشکر ۳۱ عاشورا به فرماندهی شهید آقا مهدیِ باکری است. در یکی از نبردها به او قول دادم که وضعیت میدان رزم را به نفع نیروهای خودی تغییر دهم. با سه گردان به خط زدیم و خط را شکستیم. گردانهای چپ و راست به پیشروی ادامه دادند اما گردانِ من نتوانست و زمینگیر شد.
شهید باکری به من گفت اگر در میدان زمین گیر شدی، حتما خوب توکل نکردی
وقتی به باکری اطلاع دادم، باکری به جای اینکه بگوید از عناصر فیزیکی و احتیاط جنگی برای پشتیبانی از گردانِ من استفاده میکند تا بتوانم پیشروی کنی، گفت: «آقا رحیم من از تو انتظار نداشتم. اگر زمینگیر شدی حتما خوب توکل نکردی.» باکری در میدان رزم من را برای جنگ، ساخت. او از ابزار فیزیکی، توان فرماندهی، امکانات جنگی و آتش توپخانهاش، شیوهها و تدابیر میدان رزم استفاده نکرد بلکه توجه من را به خودم و توکلم برگرداند و گفت: «حتما خوب توکل نکردی.» او یک جوان کم سن و سال را در اوج بحران در صحنه نبرد به سمت خدا هدایت کرد.
کدام یک از دانشگاههای کلاسیک و آکادمیک ارتشهای مدعی جهان این چنین، درس میدهند؟ من زیر آتش توپخانه و خمپارههای دشمن با توکل به خدا، خودم و خدا را پیدا کردم و به ادعایی که کرده بودم و از توانم خارج بود، اعتراف کردم و به او پناه بردم و خدا کمکم کرد. این چه ادبیاتی و جایگاه آن در معادلات منطقه و جهان کجاست؟ ما قدرتمان را در میدان رزم و مبارزه از این ادبیات میگرفتیم.
باکری از من قهرمانِ نظامی نساخت. او از من قهرمانِ خدایی و قهرمان مخلص ساخت. او با من کاری کرد که فرماندهان جنگهای کلاسیک نمیتوانند با نیروهایشان چنین کنند.
مقاومت و هجوممان ما فشنگمحور، تجهیزاتمحور، سلاحمحور و عِده و عُدهمحور نبود بلکه خدامحور و اخلاصمحور بود. فرق دکترین نظامی ایران با دکترین ارتشهای دنیا این است که آنان برای زنده ماندن میجنگند اما ما برای پیروزی میجنگیم و در مسیر پیروزی هر اتفاقی بیفتد، باز پیروز هستیم چون خدامحور مقاومت و هجوم میکنیم.
راز پیروزی ما در نبرد ۸ ساله، اخلاص در راه خدا بود. مهدی باکری این تفکر را در وسط میدان رزم به ما آموخت.
من افتخار میکنم که شاگرد کوچک مهدی باکری بودم و آن وقت سردار سلیمانی تحویل دادم. وقتی در سوریه فرمانده قرارگاه حضرت زینت (س) بودم ۳۶ عملیات انجام دادم که در ۲۴ عملیات پیروز شدم. حاج قاسم وقتی میخواست تشکر کند اسمی از من نمیبرد بلکه میگفت: «ابوحسین، خدا رحمت کند باکری را، عجب انسانی ساخته.» در سایر عملیاتهای بزرگ هم حاج قاسم میگفت: «روح حاج قاسم اینجا عملیات انجام داده.» الان هم که این خطرات را تعریف میکنم، احساس قدرت دارم.
در میدان رزم با دو ترس روبرو هستیم. ترس بدخیم و ترس خوشخیم. در ترس بدخیم انسان زمینگیر و واداده و شکست خورده میشود اما در ترس خوشخیم انسان تدبیر میکند و بلند میشود و پیروز میشود.
*با گذشت ۴ دهه از دفاع مقدس و فراموش شدن حال و هوای آن دوران، چطور میتوان معنویت دفاع مقدس و به همراه آن الگوها و دستاوردهای آن دوران طلایی را برای نسل حاضر و مدیران کشور به گونهای تبیین کرد که ناامیدی و بیانگیزگی در آنان از بین برود؟
بشر در مقابل برخی سختیها عاجز است و از ناتوانیش هم غافل است، بشر نمیداند که نمیتواند. نمونه آن بیماری کرونا بود. کل ویروسی که در دنیا پخش شد به اندازه یک کیلوگرم هم نبود اما همین ویروس بلایی بر سر مردم دنیا درآورد که همه عاجزانه تسلیم مرگ میشدند اما مردم با هر باور و اعتقاد و ملیتی رو به سمت خدا آوردند و از او کمک خواستند حتی در برخی کلیساهای دنیا اذان مسلمانان پخش شد. مردم دنیا متوجه شدند دیگر کاری از تکنولوژی، ثروت و قدرت ساخته نیست به همین دلیل تسلیم خدا شدند. مترقیترین کشور دنیا – آمریکا – در کرونا بیشترین ضعف مدیریت در اداره کشور و بالاترین تلفات انسانی را داشت. در غرب مردم به قدرت پنهانی و ناپیدای الهی ایمان آوردند و به شیوه و روش خودشان با خدا به مناجات و راز و نیاز پرداختند.
به نسل حاضر و آینده میگویم اگر میخواهید قدرتمند و قهرمان و پیروز باشید باید خدایی باشید. امروز باید بزرگترین و ارزشمندترین کار فرهنگی، تبیین باشد. صورتِ خدایی و الهی جنگ باید برای نسل حاضر و آینده تشریح شود و توضیح داده شود.
آی مردم، سلایق سیاسی و تفکرات مختلف، بزرگترین و اساسیترین پیام ۸ سال دفاع مقدس این بود که خدا و اهل بیت را در زندگی، منبر، روضه، کار و تحصیلتان تعریف کنید و حاضر و ناظر ببینید.
اشتباه ما این است که خیال میکنیم واقعیت ۸ سال دفاع مقدس که در مقاومت، اتحاد، انسجام، اطاعت از رهبری و پیروزی خلاصه میشد، زمانش گذشته است.
«عقل» هر قدر هم کار بلد و مسلط باشد اما این «دل» است که در «عقل» تاثیر میگذارد و به او جهت میدهد. رزمندگان معتقدند در تقابل عشق و عقل، عشق پیروز است. در جریان قیام حضرت سیدالشهداء، امام حسین (ع) بین عشق و عقل، رضای معبودش را انتخاب کرد. عقل گفت تعداد ۷۲ نفر در برابر ۳۰ هزار نفر لشکر کاری از پیش نمیبرد اما امام رضایت پروردگارش را در نظر گرفت و به همان عمل کرد و پیروز نبرد با یزید شد.
تاریخ در دفاع مقدس دوباره تکرار شد
اعتقادم این است که تاریخ در دفاع مقدس دوباره تکرار شد و عقبه ۸ سال دفاع مقدس و مقاومت ما برگرفته از عاشورای امام حسین (ع) بود. همانطور که جلوی آقا امام حسین را گرفتند و او را بین جنگ و بیعت مَخُیر کردند، جلوی امام ما را هم گرفتند و گفتند «یا آمریکا ارباب است یا باید بجنگید. امام هم گفتند: «رب ما ارباب ماست.» در تاریخ بشریت هر که گفت «رب ما ارباب ماست» هزینه داد.
اگر امروز بخواهیم مدیریت قدرتمند و ملت منسجم داشته باشیم و ناامید و خسته نباشیم، باید به سمت خدا برگردیم.
بزرگترین مشکل کشور، کسالت افرادی است که کار دستشان است. بنده با ۷۰ درصد جانبازی، ۵۰۰ ترکش در بدن و با نای مصنوعی که نباید بیش از هفت دقیقه صحبت کنم اگر بکنم خواهم مرد، اما بسیار فعال و با انگیزه و با غسل جهادت در سمینارها و سخنرانیهای مختلف در سراسر کشور سخنرانی میکنم یا در دانشگاه امام حسین (ع) برای دانشجویان صحبت میکنم و اگر حین سخنرانی یا صحبت بمیرم، شهید خواهم بود. این ادبیات مقاومت و مدیریت است که پیروزی به ارمغان میآورد.
ببینید باکری و سلیمانی چقدر مثل هماند. خدا رحمت کند هر دوشان را. قاسم سلیمانی چه گفت؟ ماژیکش را روی نقشه گذاشت و تا مقصد کشید و گفت: «این منطقه را باید پس بگیری.» گفتم: «چقدر است؟» گفت: «اگر توکل کنی، میتوانی پس بگیری.» باکری هم گفت: «حتما خوب توکل نکردی.» باکری این حرف را در سال ۱۳۶۱-۱۳۶۲ زد و قاسم سلیمانی در سال ۱۳۹۵-۱۳۹۶.
پاسخ حاج قاسم به تهدید آمریکایی برای ترورش در سوریه
قاسم سلیمانی بهم گفت: «جاده استراتژیک دمشق – بغداد را آزاد کن.» آمریکاییها از طریق روسها پیام داده بودند: «اگر قاسم سلیمانی وارد این جاده شود، میزنیم و نابودش میکنیم. یقین دارم که میزند، تو برو ببین میزند یا نمیزند. اگر زد سلام منُ به باکری برسان، اگر نزد میام میبینمت.» حاج قاسم گفت: «ابوحسین این جاده را به طول ۷۰ کیلومتر، آزاد کن.» آن هم جادهای که از همه طرف تحت محاصره و در تیررس داعش است. این در حالی است که ارتشهای کلاسیک در دلِ جنگهای نامنظم و چریکی نمیتوانند بیش از ۱۵ کیلومتر عملیات کنند. در هیچ یک از جهانی بزرگ جهانی نیز بیش از این نتوانستند عملیات کنند. حالا من باید در چنین میدان نبردی، ۷۰ کیلومتر را آزاد کنم.
این چه ادبیات فرماندهی است و کجای دنیا فرمانده اینگونه با نیرویش صحبت میکند؟ بعد از عملیات از او پرسیدم: «مومن خدا، این چه دستوری بود که دادی؟» حاج قاسم در جوابم گفت: «جواب تو را میدانستم اما زمانی که با تو صحبت میکردم در جمع فرماندهان مقاومت بودم و خواستم به آنان نشان دهم اطاعت از فرماندهی در غیر ممکنها، چطور است؟»
پس امروز میشود در غیرممکنها اطلاعت کرد و پیروز شد. امروز در کمبودها میشود هجوم کرد و پیروز شد. امروز با وجود کمبودها، میشود ایستاد و مقاومت کرد. امروز در کمبودها میشود به مردم امید و نشاط داد و منسجم کرد و مقاومت در آنان به وجود آورد. میدانید چرا برخی میگویند: «نمیشود؟» چون آنانی که میخواهند انجام دهند، اهلش نیستند. خودشان گیر دارند و معنای توکل، توسل و صبر را نمیدانند.
امروز وظیفهمان چیست؟ استقامت و صبوری امروز با استقامت و صبوری دیروز متفاوت است. استقامت و صبوری امروز سختتر از آن زمان است. در استقامت و صبوریِ امروز ممکن است تحقیر، توهین، بیاحترامی، عمامه انداختن و زدن در خیابان باشد اما اگر توکل بر خدا و اعتقاد قوی باشد، موفقیت قطعی خواهد بود.
*مقام معظم رهبری برای چندمین بار در سخنانشان بر تبین اهداف و دستاوردهای دفاع مقدس تاکید کردهاند. کدام افراد و شخصیتهای حقیقی و حقوقی وظیفه دارند به ندای رهبری، لبیک بگویند؟
در مرحله اول و در یک توصیه عمومی، هر کس پیروزی انقلاب اسلامی و مقامتهای بعد از پیروزی را درک کرده به صورت فردی یا به صورت سازمانی وظیفه تبیین دارد.
در مرحله بعد، شخصیتها و دستگاههایی که در دوران دفاع مقدس متولی بودند، موظف به تبیین زبانی، عملی و سازمانی هستند. متاسفانه طی پنج دهه گذشته کوتاهی در قصور در همه نیروهای مسلح، نهادهای فرهنگی و انقلابی به خصوص در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما، حوزههای علمیه و رسانهها وجود داشته است.
«دانستن» علم است اما «توصیف» هنر است و دستگاههایی که هنر توصیف دارند بیش از دیگران موظف به تبیین دستاوردهای دفاع مقدس هستند. بسیاری از افراد به صورت فردی در حال تبیین دستاوردها و موفقیتهای دفاع مقدس هستند اما هیچ کس از آنان حمایت و پشتیبانی نمیکند.
«تبیین» وظیفه فردی و سازمانی افراد است. کوتاهیهای سازمانی قابل بخشش نیست. امیدوارم افرادی که توانمندی، شایستگی، هنر توصیف، تجربه دارند به کار گرفته شوند و سازماندهی شوند.
* دانشگاههای نظامی نیروهای مسلح از جمله دانشگاه دفاع ملی، دانشگاه امام حسین(ع) و … برای سازماندهی و تبیین دستاوردها، متدها و الگوهای مدیریتی، دفاعی و هجومی دفاع مقدس چه وظایفی دارند؟
هم در دانشگاههای دولتی و آزاد و هم در دانشگاههای نظامی آن طور که باید و شاید به تبیین دستاوردهای دفاع مقدس پرداخته نشده است. معتقدم کتاب دفاع مقدس در دانشگاههای دولتی، آزاد و نظامی به عنوان یک درس فاقد اثرگذاری آموزش داده میشود.
علتش آن است که افرادی به عنوان اساتید دفاع مقدس انتخاب شدهاند که فقط کتاب را میخوانند و برای دانشجویان توضیح میدهند به عبارت روشنتر نوعا اساتید دفاع مقدس در دانشگاهها در میدان رزم حضور نداشتند و به همین دلیل است که کتاب دو واحدی دفاع مقدس خاصیت و اثرگذاری چندانی بین دانشجویان ندارد و درس دفاع مقدس کسالتبار است. البته خودم از اساتید ثابت دفاع مقدس در دانشگاه امام حسین (ع) هستم.
سپاه پاسداران از بنده و امثال بنده استفاده میکند اما در سایر دانشگاههای نظامی از چنین اساتیدی بهره نمیبرند. کاری با آن عظمت، در دانشگاهها بیارزش شده است.
*کلام آخر؟
آی مسوولان و افراد و اشخاصی که بر مملکت مدیریت میکنید، برنامه میریزید و برای مردم تصمیم میگیرید به چند موضوع توجه داشته باشید. اول اینکه اگر میخواهید موفق شوید به خدا، اهل بیت، اخلاص و ادبیات ۸ سال دفاع مقدس برگردید.
سه حبه قند مهدی باکری کجاست؟
دوم اینکه بیتالمال، این امانتهای الهی را قدردان باشید و اجازه سوء استفاده ندهید. شهید باکری وقتی به محوطه گردان من در لشکر ۳۱ عاشورا آمد سه حبه قند را که مشخص نبود توسط چه کسی و چطور لای خاکها افتاده را دید، آنها را از خاک جدا کرد و رو به من گفت: «از خدا نمیترسی، از شهدا خجالت نمیکشی، جواب خدا را چه میدهی؟ من از تو راضی نیستم.» وقتی اصرار من را دید، گفت: «برو توبه کن.» چرا او به خاطر سه حبه قند با من چنین کرد؟
آی مسوولان عزیز این سه حبه قند باکری کجاست؟ نگاهتان به بیتالمال چطور است؟
سوم اینکه، در نظام جمهوری اسلامی «مردم» ارباب و ولینعمت هستند. امام (ره) خود را خدمتگزار مردم میدانست. بینی و بینالله چند درصد مدیران و کارکنان دستگاههای اجرایی و قضایی خودشان را نوکر و خدمتگزار رعیت میدانند؟
آقایان مسوولان دولتی، آقای وزیر، آقای رییس اداره و آقای رییس کل تاکنون چند نفر از کارکنانتان به دلیل بیاحترامی به ارباب رجوع توبیخ کردهاید؟
در گذشته خدا، اهل بیت، اخلاص و بیتالمال بود اما مردم آقا و ولینعمت بودند. انقلابی بودن و انقلابی نبودن خودش را در رفتار و عمل نشان میدهد. وقتی مسوولی به تلفنی که خودش به صورت رسمی اعلام کرده اما تلفنش را جواب نمیدهد و ارباب رجوع موفق به صحبت با چنین مسوولی نمیشود، مردم چه فرض میشوند؟ مسوولان گرفتار رفتارهای خودشان هستند و کارشان برکت ندارد و پیشرفت نمیتوانند بکنند. به همین دلیل باید به خدا، اخلاص و مردم برگردند.
رهبر و امام ما، ما رزمندگان را نوکر و فدایی مردم تربیت کرده است. برای اینکه بر روی یک تار موی کودک کودکستانیِ ایرانی غبار غم، ناامیدی و اندوه ننشیند، من جانم را فدا میکنم.
انتهای پیام