دعوت هادی خانیکی از افراد مبتلا به سرطان

دعوت هادی خانیکی از افراد مبتلا به سرطان

هادی خانیکی ـ روزنامه‌نگار و استاد ارتباطات ـ در مراسم یادبود شاگرد جوانش که به علت ابتلاء به بیماری سرطان چندی پیش جانش را از دست داد، بر ضرورت ثبت تجارب بیماران مبتلا به این بیماری تاکید کرد.
خانیکی که خود مدتی است با این بیماری و به تعبیر خودش «مهمان ناخوانده» دست و پنجه نرم می‌کند، همچنین از تجربه‌هایی گفت که برای بیماران و خانواده‌هایشان مفید خواهد بود.

به گزارش پرتال پارسی، مراسم یادبود اکرم امینی ـ روزنامه‌نگار و مترجم ـ امروز دوشنبه (سوم مهرماه) در مسجد امام صادق(ع) واقع در میدان فلسطین با حضور ایمان شمسایی (مدیرکل مطبوعات داخلی معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، علی رمضانی (مدیرعامل خانه کتاب و ادبیات ایران) و همچنین جمعی از اهالی فرهنگ و رسانه برگزار شد.

هادی خانیکی ـ روزنامه‌نگار و استاد ارتباطات ـ در این مراسم با عرض تسلیت به خانواده و همکاران اکرم امینی، در جملاتی یادآور شد: اغلب مرسوم نیست که معلمی در سوگ شاگرد و دانشجویش حرف بزند و معمولاً شاهد این بودیم که دانشجویان جوان و قدرشناس در رثای معلم خود حرف می‌زنند. خاطره خانم امینی را بیشتر از آنجا به یاد دارم که در سوگ دکتر معتمدنژاد (پدر علم ارتباطات)، تلاش می‌کرد گزارشی داشته باشد؛ حالا ۱۰ سال از آن زمان گذشته است. اکرم و دوستانش از من می‌خواستند تا جایزه‌ای به نام معتمدنژاد و با محور اخلاق روزنامه‌نگاری وضع شود، قولش را دادم اما نتوانستم کاری انجام دهم.

این استاد ارتباطات با اشاره به وجه تشابه دورانی که او گذراند با اکرم امینی، خاطرنشان کرد: وقتی نوشته‌های او را درباره بیماری می‌خواندم، دیدم دنیای مشترکی در دوران سرطان داشتیم. زمانی که مطلع شدم بیماری سرطان پانکراس دارم، تصمیم گرفتم، به‌ جای پنهان‌کردن بیماری از خانواده، دوستان و جامعه، درباره آن حرف بزنم. از مطب دکتر که بیرون آمدم، در سخنرانی که از پیش قرار بود با موضوع «امکان و امتناع گفت‌وگو» در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ انجام شود، اعلام کردم که مهمان ناخوانده‌ای سراغم آمده است. پس از آن درباره بیماری نوشتم و هر هفته یک‌بار در روزنامه اعتماد از هرچه بر من می‌گذشت، مراحل شیمی‌درمانی، شدت و حدت بیماری، گفت‌وگو با پزشک یا پزشکانم می‌نوشتم.

خانیکی «فقر یا ضعف در گفت‌وگو» را مانع جدی و عملی در تأثیرگذاری در حوزه فرهنگ، سیاست و اجتماع خواند و اظهار کرد: پزشکان من در شیراز دوستان صمیمی همدیگر بودند، آن‌ها می‌توانستند درباره بیماری من صحبت کنند؛ اما دکتر گوارش می‌گفت به انکولوژیست فلان چیز را بگو، دکتر آنکولوژیست می‌گفت فلان موضوع را به فلان دکتر بگو. یک روز به آن‌ها گفتم شما رفیق هستید، چرا با هم حرف نمی‌زنید؟ من متخصص نیستم که بگویم شیوه درمان را چطور پیش ببریم. روایت من از بیماری بود. مطالبی که اکرم در اینستاگرام نوشته بود، خواندم او هم زبان حالش وضعیت من است.

این استاد دانشگاه در ادامه بیان کرد: اکرم شجاعانه در برابر بیماری ایستاد. در جاهایی از بیمارستان نقد کرد؛ از نوع برخورد با همراهش، نوع مواجهه کادر درمان با خودش، از خورد و خوراکش نقد کرد و نوشت. آنجا هم باز ضعف گفت‌وگو دیده می‌شود. باید ببینیم اکرم امینی، در روزنامه‌نگاری چه کرد؟ او با رفتن خود نیز روایت کرد. روایت ماندگار از این‌که چگونه از حرفه و توانایی خود استفاده کند. این‌که به‌عنوان یک روزنامه‌نگار چگونه از مظلومیت بزرگ‌تر و محدودیت بزرگ‌تری یاد کند. اکرم و اکرم‌ها مسافر کار و امکان کاری بودند. به قول خرمشاهی، من مسافرکش علمی هستم و هیچ جای ثابت علمی ندارم؛ از اینجا به آنجا. خبرنگار مسافرکش حرفه‌اش می‌شود درعین‌حال به آن وفادار می‌ماند پس باید میراثش را قدر دانست. من به‌عنوان معلمِ اکرم امینی می‌گویم او از زمان تحصیل تا زمانی که رفت، روزنامه‌نگار حرفه‌ای بود. از این نشریه به آن نشریه، از این خبرگزاری به آن خبرگزاری می‌رفت. ممکن است ناآرام باشد؛ اما در عین حال قرار و آرامشی در قلم داشت که تا آخرین روزهایی که می‌توانست کار خبر را رها نکرد. او مسافر خبر بود.

خانیکی سپس با طرح این پرسش که آیا اکرم امینی سرمایه‌ای به روزنامه‌نگاری، ارتباطات، روزنامه‌نگاری مسئولانه و روزنامه‌نگاری بحران افزود؟ چنین پاسخ داد: باید بگویم بله. تجربه خودم را گفتم و تجربه امثال او را در ایران و جهان. آقای صالحی، مدیر روزنامه اطلاعات طرحی داشت که در آن چهره‌های سرشناس که گرفتار سرطان شدند، در مؤسسه اطلاعات از تجربه‌هایشان بگویند. از من، دکتر مسعود دیانی و دکتر عماد افروغ دعوت شد. من گفتم می‌آیم؛ ولی یک خانم هم باشد که دکتر شجاعی را دعوت کردند. اما دکتر دیانی گفت، حالم خوش نیست و یکی دو هفته بعد بود که او رفت. بعد افروغ رفت و من ماندم. ای‌کاش این اتفاق می‌افتاد و این داشته‌ها را سرمایه کنیم. خواهشم این است، تجربه‌ها و نوشته‌های اینستاگرام خانم امینی را جمع و کتاب کنید. او مثل کسی است که قهرمانانه جنگید، اگرچه دوست نداشت قهرمان باشد و می‌خواست دخترش ـ آسمان ـ قهرمانش باشد. آسمان روی مادر را کمتر دید. او قهرمان را دخترش می‌خواند و من می‌گویم مجموعه‌ی افراد قهرمان هستند؛ خود خانم امینی، شوهرش، دخترش، خانواده‌اش و دوستانش همه قهرمان هستند.

خانیکی در این مراسم از افرادی که درگیر سرطان هستند دعوت کرد تا در یک ارتباط‌جمعی، تجربه‌هایشان را جمع‌آوری کرده تا بیماری را درک و به دیگران منتقل کنند.
او یادآور شد: به دکترم می‌گفتم شما می‌خواهید من را درمان کنید و من می‌خواهم زندگی کنم. بعد از شیمی‌درمانی می‌گوید به دلیل ضعف ایمنی با هیچ‌کس ارتباط نگیر اما نمی‌توانم تماس نگیریم، آن وقت مردن و زندگی من چه ارزشی دارد. اکرم بخشی از دردهای بیماری را می‌گفت از بی دارویی، برخوردهای غلط در درمان، دردِ برخورد غلط در جامعه. بدترین شیوه مواجه با بیماری سرطان این است که بگویی بیماری چیزی نیست درحالی‌که باید به بیمار فهماند بیماری سختی دارد. نباید بیماری را کوچک کنند؛ بلکه باید مقاومت بیمار را بیشتر کنند.

این استاد ارتباطات درباره استفاده از روزنامه‌نگاری بحران در بیماری‌های صعب‌العلاج گفت: ما همیشه درگیر سرطان بودیم و هستیم. الان دانشمان بیشتر شده است و در اطرافمان بیشتر می‌بینیم. باید داشته‌هایمان را منتقل کنیم تا جامعه را در برابرش مقاوم کنیم. یکی از نقش‌آفرین‌ها روزنامه‌نگاران، نویسنده‌ها و هنرمندان هستند که درد واقعی را بیان می‌کنند. نقطه پایان ما نقطه خاموش‌شدنمان در آی سی یو نیست. اکرم امینی این را نشان داد. او در برابر بیماری، خودش را نباخت و تا جایی که توانست ایستاد؛ اما خب بیماری در جایی جلوتر از او رفت.

هادی خانیکی با بیان اینکه مراسم نکوداشت، مراسم درس‌گرفتن نیز هست، گفت: در بیماری چند عامل مهم هستند هرچند هم‌تراز نیستند. عامل اول خداوند است. مرگ هر لحظه سراغ ما می‌آید چه‌بهتر زندگی‌مان عبث نباشد. این عامل حرف اول را می‌زند. باید تن و جان را به خدا سپرد. عامل دوم خانواده است؛ یعنی کسانی که در کنار بیمار هستند. عامل سوم شبکه ارتباطی و دوستان هستند که فاصله مرگ و زندگی را کم می‌کنند. عامل چهارم پزشکی است؛ باید داشته‌ها و نداشته‌های پزشکی را بگوییم اگر داروی اکرم به‌موقع می‌رسد، شاید می‌توانستیم بیشتر از وجودش استفاده کنیم.

این استاد دانشگاه در پایان شعری از مولانا را خواند: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد/برای من مَگری و مگو: «دریغ دریغ»/ به یوغ دیو درافتی دریغ آن باشد».

به گزارش پرتال پارسی، اکرم امینی، خبرنگار و مترجم پس از دو سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری، ۲۷ شهریور ماه در سن ۴۱ سالگی درگذشت.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا