محمدباقر رضایی، نویسنده برنامههای ادبی رادیو که همیشه با متنهای طنز و آهنگینش یادی از مشاهیر و مفاخر صدا میکند، این بار برای احمد آقالو، هنرمند رادیو که تقریبا همه هنرمندان مطرح کشور از رفتنش غمگین شدند نوشت.
احمد آقالو، یکی از نوابغ هنری و از مظلومترین و ساکتترین هنرمندان تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو بود.
حضور «عارف مسلکانه»ی او در هر جمعی، دیگران را به احتیاط در سخن گفتن وا می داشت؛ چرا که او گاهی با گفتنِ نکته ای در مورد حرفها و رفتارها ی دیگران( البته کاملاً بیغَرَضانه) باعث شگفتی همه می شد! کسی نمی دانست آن طنزهای قوی و فی البداهه در وجود آرام و ساکت او چگونه ساخته و پرداخته می شود و چرا بیرون می ریزد!
آنچه مسلّم بود، خیرخواهی و حُسن نیت او بود که همه به آن واقف بودند و دوستش داشتند. این هنرمند نجیب با بی خبر گذاشتنِ همکارانش از بیماری خود، سالها با رنجهایش سر کرد و عاقبت مغلوب آن بیماری شد و رادیو را از وجود شریفش محروم کرد.
محمدباقر رضایی، نویسنده و فعال رسانهای که سالها در ساختمان ارگ رادیو شاهدِ سیر و سلوک احمد آقالو بود، در سلسله مطالب خود درباره مشاهیر، مفاخر و پیشکسوتان رادیو، این بار به سراغ این هنرمند فراموشنشدنی رفته است.
متن این نویسنده که اختصاصی در اختیار پرتال پارسی قرار گرفته است به شرح زیر است:
یادواره برای هنرمندی که در عوالم دیگر «قرار» داشت(در ۱۰ پرده)
پرده اول:
آن هنرمند نازنین
آن صدای پُرطنین
آن مهربانِ نجیب
آن غریب!
آن که مظلوم و افتاده بود
و مردی فرهیخته و آزاده بود.
حیا و وقار داشت
و در عوالمی دیگر ” قرار” داشت.
آقا به تمام معنا بود
و سبکِ زندگیاش” مدارا ” بود.
برای خودش”دلسوزی” نمیخواست
اما برای همه “بهروزی” میخواست.
مردی عمیق و دقیق بود
و ذاتاً آدمی “رَفیق” بود.
همیشه اصولی کار میکرد
و همه را با خود، یار میکرد.
آمدن و رفتنش در رادیو، دیدن داشت
و راهنماییاش به جوانها، شنیدن داشت.
پرده دوم:
تحملش در بیماری، زیاد بود
ولی گاهی ناچار از فریاد بود.
بیماریاش به شدت گزنده بود
و فریادها برایش التیام دهنده بود.
با آن که طبعی سرد داشت،
ارادهی عجیبی در تحمل درد داشت.
دو سه نفر فکر می کردند گرفتارِ غرور است
و به موفقیتِ هنریاش مغرور است!
اما دوستان میدانستند ماجرا چیست
و آنچه در درون او میگذرد از جنس چیست.
برای مصائب دیگران غصه میخورد،
اما گاهی حتی قرصهای خودش را نمیخورد!
کمی گوشهگیر و خجالتی بود
و با هر کسی اهلِ همصحبتی نبود.
به مدعیانِ هنر جوابِ مستقیم نمیداد
و جوابشان را فقط با طنزهای قدیم میداد.
پرده سوم:
وقتی مُرد، غوغا شد
و زندگی عادیِ رادیوییها، مُلغا شد.
همه، یادش را گرامی داشتند
و دربارهاش، سخن، کم نگذاشتند.
ثریا قاسمی گفت: احمد آقالو علاوه بر هنرمند بودن، انسانِ درستکاری بود.
هما روستا گفت: احمد آقالو در درجه اول انسانی واقعی بود و همهی خوبیها در او جمع بود.
پانتهآ بهرام هم گفت: احمد آقالو خالقِ لحظه های نابِ بازیگری بود.
ژاله عُلُو او را نازنین و صاحبِ صدای نیلوفری دانست و گفت: دنیا در نظر احمد آقالو خیلی کوچک بود ولی خودش انسان بزرگی بود که به همه کمک می کرد.
و آشا محرابی هم او را تمامِ راستیهای جهان دانست و گفت: آقالو همیشه از حق میگفت، بی هراس از این که ناگاه دوست داشته نشود؛ و چه باک! که واقعاً دوستداشتنی بود.
پرده چهارم:
آقایان هنرمند هم یادش را گرامی داشتند و اینطور ابراز احساسات کردند.
حمید سمندریان: احمد آقالو انسان سادهای نبود که بتوان به سادگی دربارهاش حرف زد.
ایرج راد: آقالو در سخت ترین لحظات، دستِ تکدی به سوی کسی دراز نکرد.
کمال تبریزی: یاد احمد آقالو بخیر و روحِ شادش، شادتر.
شهرام گیل آبادی: استودیوهای رادیو هرگز دلدادگی و صبوری های آقالو را فراموش نخواهند کرد.
صدرالدین شجره: آقالو از انسان های نادری بود که بسیار پاک و شریف زندگی کرد.
محمد یعقوبی: کار کردن با آقالو همیشه لذت بخش بود
بهزاد فراهانی: آقالو صاف ترین هنرمند ما بود. هرگز دروغ نمی گفت و به هیچ کس باج نمی داد.
درک بسیار بالایی هم از موقعیت شناسی و فضاشناسی در هنر داشت.
رضا بابک: آقالوی عزیز همیشه طنز زیبایی برای نامردی ها، دغلبازیها و دروغها به کار می برد.
رضا کیانیان: آقالو پُر از آرمانهایی بود که با جهان موجود ناسازگار بود. شاید به خاطر همین غریبگی این جهان را تاب نیاورد.
مهرداد عشقیان: شبی که احمد آقالو درگذشت من در خانهشان داشتم حدیث کسا میخواندم. به آشا محرابی گفتم تو هم برایش دعا بخوان. مفاتیح را از من گرفت و رفت بالای سرِ احمد بنشیند و دعا بخوانَد، اما برگشت و مفاتیح را روی میز گذاشت … دیگر تمام شد!
حسین پارسایی: خاموشیِ آقالو، خاموشیِ هنرمندی است که همواره قداستِ صحنه را با خود همراه داشت.
حسین مسافر آستانه: در این که کسی بتواند جای آقالو را زین پس پُر کند محلِ تردید است.
فریبرز گلبن: آقالو هنرمندی بود که ذره ذره ی وجودش انرژیِ خالص بود.
مجید حمزه: آقالو همیشه آقا بود و همیشه حرف اول را می زد.
فریدون محرابی: من هر وقت به رادیو می روم به یاد احمد آقالو می افتم.
محمود زندهنام: تعهد آقالو نسبت به کار، برای جوانان الگو بود.
حمید منوچهری: شما یک نفر را پیدا کنید که از آقالو خاطره بدی داشته باشد.
مسعود رایگان: من بسیار دوست داشتم با احمد آقالو کار کنم ولی این سعادت نصیبم نشد.
محمد مطیع: من هر وقت به اتاق آقالو می رفتم نشسته بود و یوگا کار می کرد. حتی با خط زیبایی که داشت، روی یک کتابِ آموزش یوگا یادگاری نوشت و به من هدیه داد.
ابراهیم حاتمی کیا: احمد آقالو فردی مظلوم، ساکت، بی ادعا و بسیار هنرمند بود.
فریبرز عربنیا: آقالو هنرمندی پُروسواس، توانا و شریف بود.
هادی مرزبان: آقالو روحی زلال و شفاف داشت.
علیرضا خمسه: بی شک طنز ظریف و نابی که در نقش آفرینی های آقالو می بینیم ریشه در وجود او داشت و مادرزادی بود.
داوود رشیدی: آقالو شخصیتی جذاب و کمی خجالتی داشت و زیاد اهل خودنمایی یا ارتباط با افراد دیگر بجز دوستان صمیمی اش، نبود.
منصور خلج: آقالو بسیار هنرمند، بی آلایش و بی ادعا بود و کمتر توانایی های خود را به نمایش گذاشت.
بهروز غریب پور: در آن زمان که اوجِ بحث های آوانگارد هنری بود، آقالو ژست های روشنفکری و هنرمندمآبی را به شوخی می گرفت.
پرده پنجم:
داریوش فرهنگ تعریف کرد: در دوران بیماری احمد آقالو با گلاب آدینه و مهدی هاشمی شبانه رفتیم منزل او برای دیدار و احوالپرسی.
از هر دری حرف زدیم جز بیماریِ او.
آنقدر خاطرات با هم مرور کردیم و گفتیم و خندیدیم که باورم نمی شد به عیادت دوستی رفتهایم که چندین سال مهربانانه با مریضیاش کنار آمده است.
احمد مردی بود با روحیهی مستقل و عارف مسلک.
مردی بی نیاز که آن وجهِ طنازش ما را به یاد عبید زاکانی می انداخت.
همیشه یک نجابت پنهان داشت که تو را وادار به احترام می کرد. یک جور اعتقادات مذهبیِ عمیق داشت که یکسره از دروغ و تظاهر و تزویر به دور بود.
نه حرص نان داشت و نه طمع نام.
پرده ششم:
میکائیل شهرستانی هم چه خوب گفت که: آقالو درد و رنجَش را انکار می کرد.
آخر باری که او را دیدم، در بستر، رنجور، نحیف اما عاقل، بزرگ، ظریف و طناز بود.
خصیصهای که در او نبود بدگویی و بددلی بود.
بدِ کسی را نخواست هرگز.
او همیشه دانا و رنجور بود و دانایی همیشه تاوانی دارد.
بنده ی زر و سیم و چاکرِ قدرت نبود.
من شبِ پیش از پروازش نزدش رفتم و بر دستش بوسه زدم و همچنان دلتنگش خواهم بود و خواهم ماند تا زنده ام.
پرده هفتم:
و امین تارخ نیز چنین گفت: احمد آقالو به دلیل حُجب و حیایی که داشت نمیتوانست فضای بی رحم جامعه ی هنریِ ما را از نزدیک احساس کند، چون هر وقت نزدیک می شد دورتر می شد و همین باعث تنهایی اش شده بود.
من بعد از آن که از شهرستان به تهران آمدم، در دانشکده هنرهای زیبا با او آشنا شدم.
باعث آشنایی مان صدای زیبایش بود.
وقتی می دیدم با دیگران صحبت می کند، از دور می ایستادم و به صدایش گوش می کردم.
یک روز رفتم جلو و گفتم: سلام آقای آقالو، من امین تارخ هستم و صدای شما را خیلی دوست دارم!
پرده هشتم:
مهدی هاشمی به نکتههای ظریفی در مورد او اشاره کرده است.
او آقالو را هنرمندِ نکتهدانی میداند که در فاصلهی دو سکوت، یکدفعه چیزی میگفت و همه را میخنداند. البته نه جوک و لطیفهای که دهن به دهن و گوشی به گوشی می چرخد، بلکه چیزی از رفتار و برخوردی از نحوه ی ارتباطِ روزمره ی آدمها می دید و نسبت به آن تیز می شد و ناگهان بسیار جدی نکته ای می گفت که خنده دار بود؛ نکته ای در بیانِ کشفی از رفتاری غلط.
خیلی حساس بود و همین باعثِ شکنندگیِ طبع ظریفش می شد و او را وادار به واکنش تند می کرد.
من در سفرها و نشست های لذت بخش با او وقتی حادثه ی جالبی جلوی رویمان رخ می داد، بیشتر از آن که به حادثه نگاه کنم به او نگاه می کردم که حالا چه نکته ی تازه ای کشف می کند!
پرده نهم:
اما خواندنیترین خاطره از آقالو را، نادر برهانیِ مرند دارد.
تعریف میکند: احمد وقتی سرحال بود و سرکیف، ازدستِ لُغُزها و متلکهایش نمیتوانستی در امان باشی.
مثلاً کافی بود از کنارش بگذری و متوجه اش نشوی یا سلامش نکنی!
میگفت: ببین فلانی!
— جانم احمد آقا؟
— یه جوری رفتار می کنی که انگار من ن ن ن نوکرتم!
— احمد آقا ما که مخلصیم!
— نه، سَکَناتِت غیر از این می گه!
— ما زمین خوردَتیم احمد آقا.
مارو دوست داشته باش.
— خودت که می دونی، من اصولاً همه ی حیوانات رو دوست دارم!
پرده دهم:
رفاه نداشت،
ولی جایگاه داشت.
از قبیلهی عارفان بود
و سوادش همیشه پنهان بود.
گرچه زشتی را سوژه می کرد،
ولی به قاعده و به اندازه می کرد.
بسیار آگاه بود
و در زندگیاش سر به راه بود.
گرچه خیری از دنیا ندید،
ولی از خوبیاش خیر دید.
هیچکس از او بدی ندید،
ولی همدلی و همدردی دید.
دائم در حال جستجو بود
و ظاهر و باطنش یک رو بود.
به هنر، عشقِ زبانزد داشت
و دران، شور و حالِ بیحد داشت.
خدا رحمتش کند، نجیب بود
و پیش از حد، غریب بود!
آمین یارب العالمین
محمدباقر رضایی نویسنده و فعال رسانه ای
آذر ۱۴۰۲
(بخشی از کتاب منتشر نشدهی ماندگاران عصر صدا)
به گزارش پرتال پارسی، احمد آقالو، هنرمند باسابقه سینما، تئاتر، تلویزیون و رادیو بود. او سوم آذر ۱۳۸۷ در سن ۵۹ سالگی بر اثر بیماری سرطان مغز استخوان در منزل خود درگذشت.
انتهای پیام