به گزارش«مبلغ»- خداناباوری و انواع آن مسئله ای است که امروزه وجود آن در میان برخی از جوانان و مردم غیرقابل کتمان است و از این جهت نیازمندی جامعه به گفتگوی صریح در این مورد به شدت احساس میشود. چه بسا از لابلای این گفتگوها برخی از افراد که تصور میکنند به خدا اعتقاد ندارند اندیشه های خود را تعدیل کنند و برخی هم که اعتقادات سست و بی استدلال دارند، به قوت دلایل خود برای پذیرش خدا بیفزایند. نوشتار زیر با موضوع «نسبت سنجی انواع خداناباوری با خداناباوری های دوستانه و غیردوستانه؛با نگاهی به نظریه ویلیام رو» توسط هادی حکیم شفایی نوشته شده است که در ادامه میخوانید:
این نوشتار، ابتدا مدل او را در تبیین مفهوم خداناباوریِ دوستانه و غیردوستانه به شرح زیر می آوریم و سپس با طرح سه نوع خداناباوری بر اساس منشاء باور، امکان و میزان گرایش هر یک از انواع خداناباوری به خداناباوری دوستانه و غیردوستانه را بررسی خواهیم نمود و فرضیه هایی ارائه خواهیم کرد.
طبق مدل ویلیام رو، خداناباوری را بر اساس درجه گشودگی آن به خداباوری می توان به سه دسته تقسیم نمود:
۱_ خداناباوری غیردوستانه unfriendly atheism
۲_ خداناباوری بی تفاوت indifferent atheism
۳_ خداناباوری دوستانه friendly atheism
خداباوری را هم بر اساس ویژگی ها و درجه سیطره ی خدا بر عالم، به دو دسته می توان تقسیم کرد:
۱_ خداباوری موسع broad theism
۲_ خداباوری مضیّق narrow theism
خداناباوری غیردوستانه، نوعی فهم از هستی است که هر گونه موجود قدسی و ماورایی را انکار می کند و باور به هر نوع مفهوم از خدا را ناموجه می داند.
خداناباوری بی تفاوت، بیشتر، یک وضعیت روانشناختی است که فرد متعلق به آن، میان خداناباوری دوستانه و خداناباوری غیردوستانه، موضع خاصی ندارد و بی تفاوت است.
خداناباوری دوستانه، نوعی فهم از هستی است که به وجود خدا باور ندارد اما در عین حال معتقد است نوع خاصی از خداباوری می تواند موجه باشد و باورمندان به نوع خاصی از خدا در باور خویش، صاحب مبنا هستند.
پس در این تقسیم بندی، تعبیر دوستانه یا غیردوستانه، ارتباطی به رفتار دوستانه یا غیردوستانه ندارد. یک فرد متعلق به خداناباوری غیردوستانه، می تواند بسیار اهل تساهل و تسامح و شکیبایی با خداباوران باشد.
از سوی دیگر، خداباوری موسع، نوعی خداباوری است با ویژگی باور به خدای قادر مطلق، عالم مطلق، مختار مطلق، و خیر مطلق. این نوع فهم از خداوند در ادیان ابراهیمی، به چشم می خورد. خداباوری مضیّق، صرفاً باور به موجودی است مقدس و ماورایی بدون ویژگی های مطلق ذکر شده.
حال با مقایسه انواع خداباوری و خداناباوری، ویلیام رو بر این باور است که خداناباوری دوستانه، فقط منکر خداباوری موسع با اوصاف مطلق است اما خداباوری مضیّق را نفی نمی کند و باور به موجودی ماورایی بدون اوصاف مطلق را می پذیرد.
ویلیام رو برای رد خداباوری موسّع با اوصاف مطلق (صفات کمال)، به سراغ مساله شر می رود. او برای به چالش گرفتن خدای قادر و عالم و خیر مطلق (مفهوم موسع از خدا)، بر رنج های بسیار زیادی دست می گذارد که انسان ها و حیوانات، ظاهراً بدون دلیل موجه به آن مبتلا می گردند. به این نوع رنج ها،《رنج های بلاوجه》گفته می شود.
ویلیام رو اینچنین استدلال می کند که در عالم، نمونه هایی از رنج های شدید وجود دارد که یک خدای قادر، عالم و خیر مطلق می توانست جلوی آن را بگیرد بدون آنکه:
۱_ خیر بالاتری از دست برود
۲_ شری برابر با آن شر ایجاد شود
۳_ شری بالاتر ایجاد شود
او در دفاع از استدلال خود نمونه هایی از شرهای بلاوجه یا ذاتی را برمی شمارد. مثلا بچه آهویی را مثال می زند که زیر یک تنه درختِ آتش گرفته، گیر کرده و چهار یا پنج روز طول می کشد تا بمیرد. به نظر می رسد وقوع چنین رنجی و شری، بلاوجه بوده و خیری در آن نباشد. پس اگر خداوند مورد نظر، قادر مطلق، عالم مطلق و خیر مطلق است چرا جلوی این شر را نمی گیرد؟!
از سوی دیگر، خداباوران موسع، ممکن است چنین پاسخ بدهند که در مورد رنج های بلاوجهی مانند نمونه ذکر شده، شاید در حال حاضر دلیل وقوع آن رنج را ندانیم و به ابعاد آن دسترسی نداشته باشیم ولی در آینده ممکن است دلیل آن آشکار شود. لذا ویلیام رو مدعی نیست که توانسته است《اثبات》کند که باور به خدای قادر، عالم و خیر مطلق ناموجه است بلکه تلاش می کند بگوید که من در نفی مفهوم موسع از خدا《مبنای منطقی》دارم. پس تاکید او بر داشتن یا نداشتن مبنای منطقی است.
حال، پاسخ های مختلفی که خداباورانِ معتقد به خدای قادر، عالم و خیر مطلق می توانند در موجه سازیِ رنج های ظاهراً بلاوجه یا ذاتی ارائه کنند از این قرارند:
پاسخ های رادیکال:
۱_ رنج های بلاوجه یا ذاتی، ظاهراً بلاوجه هستند اما در حقیقت خیر بزرگی به همراه دارند که ما فعلاً از آن بی خبریم.
۲_ اگر خداوند قادر، عالم و خیر مطلق، رنج های ظاهراً بلاوجه را جلوگیری می کرد شر و رنجی دیگر به همان میزان یا بالاتر ایجاد می شد.
پاسخ احتیاط آمیز:
پاسخ احتیاط آمیز خداباوران موسع این چنین است که بجای ادعای اثبات خدای قادر، عالم و خیر مطلق، بر وجود یک《مبنای منطقی》در دفاع از خداوند موسع، تاکید کنند مانند استناد به مبنای منطقی از سوی ویلیام رو در نفی خداوند موسع.
نتیجه بحث ویلیام رو:
ویلیام رو می داند که خداباوران هم، در باور خویش به خدا، مبنای منطقی دارند. به همین سبب او از خداناباوری دوستانه دفاع می کند و باور به موجودی قدسی و ماورایی را می پذیرد (خداباوری مضیّق) و در نفی مفهوم موسع از خداوند یعنی خداوند قادر، عالم و خیر مطلق، خود را دارای مبنای منطقی می شمارد اما ادعا نمی کند که فقدان خداوند را اثبات کرده است.
حال، باید بررسی کرد که کدام یک از انواع خداناباوری بر مبنای منشاء باور، گرایش بیشتری به خداناباوری دوستانه و خداناباوری غیردوستانه دارند.
انواع خداناباوری بر مبنای منشاء باور
بر حسب منشا باور، سه نوع خداناباوری قابل تصور است:
۱_ خداناباوری فلسفی-علمی (عالمانه)
۲_ خداناباوری مبتنی بر تجربه زیسته (تجربی)
۳_ خداناباوری عاطفی-روانشناختی (غیرعالمانه)
در خداناباوری فلسفی-علمی که به نظر میرسد شمار اندکی از خداناباوران را شامل می شود، فرد با پرهیز حداکثری از مداخلات عاطفی و با مطالعه ی ادله فلسفی و علمی ارائه شده و تفکر در قوت و اعتبار آن، به موجه و قابل دفاع بودنِ خداناباوری می رسد. از سوی دیگر، در خداناباوری مبتنی بر تجربه زیسته، برای فرد، ادله موضوعیت ندارد بلکه تجربه زیسته ی وی معیار باور وی به فقدان خداست. فرد در این حالت، بر این باور است که حضور خداوند را در زندگی خود احساس نمی کند و بدون باور به عاملی به نام خدا، امورات زندگی، خیر یا شر، عادلانه یا ناعادلانه، در جریان است. اما در خداناباوری نوع سوم، نه ادله علمی-فلسفی و نه تجربه زیسته، هیچیک برای فرد موضوعیت ندارد بلکه باور او به فقدان خداوند، غالباً واکنشی عاطفی-روانی به وضعیت پیرامونی است که معمولا از نظر او، رنج آور، اسفبار، غیرعقلانی و ناعادلانه پنداشته می شود. در دوران مدرن و بخصوص در جوامعی که دین رسمی و پیامدهای دین قدرتمدار موجب دین گریزی و دین ستیزی شده است، خداناباوری بیش از آنکه جنبه معرفتی و عالمانه داشته باشد به یک روند عاطفی و مد روز بدل گشته است. شهودات اجتماعی نشان می دهد که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که مدعی خداناباوری هستند حتی تحصیلکردگان و روشن اندیشان، مطالعه، پژوهش و تفکری جدی در این باب نکرده اند و از ادله فلسفی یا علمی ارائه شده له و علیه خداباوری چندان آگاه نیستند ولی با این وجود، اصرار دارند که خداناباور هستند یا زیست خداناباورانه را ترجیح می دهند.
به نظر می رسد خداناباوران نوع دوم و سوم، بیشترین تعداد خداناباوران را تشکیل می دهند. اما خداناباوری نوع سوم (عاطفی-روانشناختی) در قیاس با نوع اول و دوم، غالبا موقتی، نوسانی، هیجانی، سطحی و تقلیدی است. دلایل سطحی بودن خداناباوری عاطفی-روانشناختی:
۱_ یکی از نشانه های سطحی بودن این نوع خداناباوری در افراد، استناد آنها به سطحی ترین دلایل علیه وجود خداست.
به عنوان مثال چنین عنوان می شود که:
“خدا نیست چون دیده و شنیده نمیشود”!
یا
“خدا نیست چون رنج و بی عدالتی فراوان است”!
استناد به حواس برای انکار وجود خدا همان استدلالی ست که به روایت متون مقدس و تاریخ، بنی اسرائیل در برابر موسی و اعراب جاهلی در برابر محمد ارائه می کردند:
“اگر خدا هست پس کجاست، اگر راست می گویی آن را نشان بده”!
و استناد به مطلقِ وجود شر و رنج برای انکار خدا ناشی از انتظاری سطحی مبنی بر وجود خدای《فعال و مداخله گر》و انسان《منفعل و بی مسئولیت》است.
۲_ دلیل دیگرِ سطحی بودن این نوع خداناباوری، غضب آلود بودن و احساسی بودن کلام آنها به هنگام سخن گفتن از باور به خداست. استفاده از الفاظ غیرعالمانه و غضب آلود هنگام بیان ناباورمندی به خدا یا هنگام به چالش کشیدن عدالت خدا در مواجه با مساله شر، حاکی از《معلل بودن》و نه مدلل بودن این گرایش در اغلب افراد است. بعلاوه، خداناباوران عاطفی-روانشناختی، علاوه بر وضعیت پیرامونی، تا حد بسیار زیادی نیز تحت تاثیر و تلقین نوشته ها و شنیده ها و باورهای شایع و مد شده، قرار می گیرند. خداناباوری عاطفی-روانی، در برخی جوامع به نوعی مد روز تبدیل می شود که گاه به شکل یک《ارزش》ظهور می کند و از سوی دیگر، خداباوری و نیایش، ضد ارزش تلقی می گردد.
ارزیابی نسبت میان انواع خداناباوری با مدل خداناباوری دوستانه/غیردوستانه ی ویلیام رو
با رویکردی پیشینی-عقلانی، نسبت میان سه نوع خداناباوری بر مبنای منشاء باور با مدل خداناباوری دوستانه/غیردوستانه را به شرح زیر بررسی می کنیم:
خداناباوران فلسفی-علمی، برای خداناباوری خود مبنایی فلسفی یا علمی یا آمیزه ای از هر دو ارائه می کنند. پیروان این نوع خداناباوری عموماً فلاسفه و دانشمندان هستند. از آنجایی که این نوع خداناباوران در باور خود مبنای استدلالی دارند، بر مبنای استدلال، به هر یک از خداناباوری دوستانه یا غیردوستانه ممکن است متمایل شوند.
خداناباوران تجربی، استدلال ورزی نمی کنند بلکه بر مبنای تجربه ی زیسته خویش به این باور می رسند که خداوند وجود ندارد. از آنجایی که مبنای خداناباوری این افراد تجربه ی زیسته آنها و ارزیابیِ نقش عملیِ خداوند در زندگی آنها است با مفهوم خدای قادر، عالم و خیر مطلق که در تفسیر رایج، توان مداخله و تاثیرگذاری بر جهان دارد مشکل دارند اما احتمالاً در پذیرش مفهوم مضیّق از خداوند به عنوان یک موجود متعالی هوشمندِ غیرمداخله گر، منعی نخواهند داشت. به نظر میرسد که خداناباوران تجربی، به خداناباوری دوستانه گرایش بیشتری داشته باشند.
و اما خداناباوران عاطفی-روانشناختی هیچ مبنای استدلالی و تجربی زیسته جدی برای خداناباوری خود ارائه نمی کنند و نیازی نیز به ارائه دلیل احساس نمی کنند و باور آنها علل روانشناختی، محیطی و یا سیاسی دارد. خشم و ناامیدی، دو نشانه ی رایج در این نوع خداناباوران است. خداناباوری عاطفی-روانشناختی که در جوامعی مانند ایران پس از انقلاب رو به گسترش است احتمالاً به خداناباوری غیردوستانه و نفی هر گونه تفسیر از خداوند گرایش بیشتری خواهد داشت.
نوشتار حاضر با رویکرد پیشینی-عقلانی تنظیم شده و احتمال و امکان گرایش انواع خداناباوران به هر یک از خداناباوری های دوستانه و غیردوستانه، به لحاظ فلسفی ارزیابی شده و فرضیه ارائه شده است. برای آزمون کردن فرضیه ها و بررسی وضعیت موجودِ خداناباوران و اینکه در حال حاضر، خداناباورانِ سه گانه به چه میزان به خداناباوری دوستانه و غیردوستانه تعلق دارند، پژوهش پسینی-تجربی ضروری می نماید.